گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

تازه ترین اخبار انجمن

تازه ترین خبرهای انجمن سینمای جوانان ایران دفتر بندرعباس را می توانید از وبسایت این انجمن ، در این آدرس مشاهده فرمایید .

در انتظار گودو

در انتظار گودو ، نوشته مشهور ترین چهره تئاتر جهان پس از شکسپیر  یعنی ساموئل بکت .

بکت اهل کشور ایرلند است . در این نمایشنامه  که من بارها تفسیرها و نقدهایی از آن را شنیده  یا خوانده بودم، و به نظرم تفسیرش از خودش جذاب تراست !! ، اساسا به مقوله انسان و چیستی و ماهیت آن می پردازد . بکت در این نمایشنامه دست به کنکاشی فلسفی از سرنوشت انسان و هبوطش در زمین زده است . به نظرم بکت این پرسشهای ذهنی را با مخاطبانش به اشتراک گذاشته و اساسا این نمایشنامه را می توان در یک مفهوم کلی خلاصه کرد ، همچون که از عنوان سوالی آن بر می آید ، و آنهم چیزی نیست جز پرسش پیرامون هستی و انسان . اما نکته ای که هست مساله نامگذاری این جریانهای هنری مثل ابزورد یا تئاتر پوچی است که به قول آل احمد نمی توان به این گونه آثار، این عناوین را الصاق کرد. چراکه نوع نگرش هنری بکت  اساسا پربار تر از باقی نگرشهاست حالا چرا پوچی و بیهوده نام گرفته جای سوال است !!؟ 

در صفحه 80 کتابی که من خواندم ترجمه علی اکبر علیزاد از انتشارات نشر بیدگل تنها جایی یکی از شخصیتهای نمایشنامه به نام لاکی تک گویی نسبتا طولانی  دارد که  بشدت جذاب و راهگشا بود :

{با فرض وجود هستی بدانگونه که در آثار همگانی علمای فن در باب پروردگار فی فی فی نفسه با ...........}

کرگدن

نمایشنامه ای خواندم با عنوان کرگدن نوشته یکی از  پیشگامان تئاتر ابزورد یا آبسورد ! (جفنگ- پوچی - بیهوده گی ) ، اوژن یونسکو . او اصالتا اهل رومانی و بزرگشده فرانسه است . این نمایشنامه اولین بار در سال 1959 در دسلدورف آلمان به روی صحنه رفته است . یک کار بسیار خوب استخوان دار که فکر و اندیشه پشتش است و من را بشدت در گیر خودش کرد . آدم وقتی شاه کارهای ادبی و هنری را می خواند تازه  فاصله عمیق بین یک کار  بد و خوب  را درک می کند ! . خواندن این نمایشنامه را از دست ندهید .


در بخشهایی ازین کتاب اینگونه نوشته شده است :


برانژه - بیرون رفتن؟ لازم که هست اما از چنین کاری می ترسم . سر راه حتما بر می خورم بهشان ....


دودار- خوب عاقبت ؟ فقط باید مواظب باشی که سر راهشان قرار نگیری . تازه انقدر ها هم عده اشان زیاد نشده .


برانژه - من که دیگر غیر از آنها چیزی نمی بینم . حالا لابد می گویی باز رفتم سر افکار تاریکم .


دودار- بهت حمله نمی کنند . اگر آدم راحتشان بگذارد آدم را فراموش می کنند . ته قضیه را که بشکافی موذی هم نیستند . حتی یک نوع بی گناهی طبیعی دارند . بله . یک نوع پاکی . از همه اینها گذشته من خودم برای اینکه بیایم پیش تو تمام خیابان را پای پیاده آمدم . می بینی که حالا هم ساق و سالمم. گرفتار هیچ دردسری هم نشده ام .

{صفحه 148 نمایشنامه کرگدن نوشته اوژن یونسکو ترجمه جلال آل احمد نشر مجید 1376}

در اینجا می توانید مصاحبه اوژن یونسکو  را بخوانید .

تولد یک شهاب

امروز تولد یک شهاب از نوع آبروشن است. یک دوست قدیمی .تولدش مبارک. پارسال گفتگوی وبلاگی با او انجام دادم که دوباره خواندنش خالی از لطف نیست. اینجا بخوانید .



ملکوت

پنجمین کتابی که در این ماه رمضان پر ترافیک امسالم (!!!) توانستم بخوانم، رمان نیمه بلندی بود به نام ملکوت نوشته بهرام صادقی . این کتاب در سال 1340 نوشته شده. داستان خیلی شبیه به داستان بوف کور از صادق هدایت و کمی هم دارای فضای رئالیسم جادویی است در کل کتابی بود که بهم نچسپید. اما به نظرم در زمان خودش کار خوبی بوده باشد، 1340.

در بخشهایی از کتاب اینگونه نوشته شده :

{ساقی بر خود پیچید و پاهای عریانش را دراز کرد و با مشت به سینه کوفت و خمیازه ای طولانی کشید .دکتر حاتم سرش  را در دستها گرفته بود و به کفشهایش نگاه می کرد ساقی گفت :

- خسته نمی شوید؟ اما من نزدیک است استفراغ کنم . هیچ احساسی ندارم و هیچ خاطره ای . مادر و پدرم ؟ آنها خیلی دور شده اند ،خیلی از من دور شده اند و من فقط خسته ام .راستی این خستگی چیست؟ خلاصه همان است و دیگر هیچ .... من هم این تجربه را دارم به قیمت جوانیم .

دکتر حاتم گفت :

جوانی ....جوانی، اصل قضیه همینجاست، حالا فهمیدی که این بدن توست که وادارت می کند به من بد بگویی ، سرزنشم کنی  و فحش بدهی ؟ و من چه بوده ام ؟ یک سراب باطل ! اما قلبت هنوز هم به من حق می دهد و آن چشمهای قشنگ اندوهگینت، آن سیاهی عمیق...و باز هم ممکن است اشکهایت به خاطر من بر زمین بریزد ، به خاطر من که وقتی بعد از ظهر ها فرا می رسد نمی دانم چه کنم .اضطراب و دلهره آتشم می زند. - صفحه 66 کتاب ملکوت- بهرام صادقی - انتشارات کتاب زمان -1379}

مرگ غریبانه یک بازیگر

نادیا دلدار گلچین بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما صبح روز چهارشنبه 25 مردادماه درگذشت . منبع خبر

ناتور دشت

این روزهای من، بیشتر شبیه به شخصیت کتابیست که تازه خوانده ام، یعنی  هولدن کالفیلد  در رمان ناتور دشت نوشته جی .دی. سلینجر . این کتاب از آن کتابهای بود که در ابتدا بسیار خسته شدم از خواندنش ،اما تحمل کردم و ادامه دادم، تا اینکه در ادامه راه کم کم با سلینجر و شخصیت اصلی رمانش کنار آمدم . و حتی کار به جایی رسید که دراواسط رو به اواخر کتاب با او همذات پنداری هم داشتم . در مورد سلینجر و کتابهایش در اینترنت مطالب بسیاری هست .اگر علاقه مند به شناخت بیشتر او هستید می توانید نامش را در گوگول سرچ کنید . به نتایج خوبی می رسید .


در بخشهایی از کتاب ناتور دشت اینگونه نوشته شده  : 

آقای آنتولینی یه مدت هیچی نگفت . بلند شد یه مشت دیگه یخ ریخت تو لیوانش و دوباره نشست . می شد فهمید داره فکر می کنه. فقط خدا خدا می کردم بقیه حرفارو بذاره واسه صبح ، ولی خیلی داغ بود . آدما اکثرا موقعی برا حرف زدن داغن که تو نیستی .

(( خیله خب . حالا یه دقیقه بهم گوش کن .... ممکنه الان نتونم منظورمو خیلی خوب بگم ولی تا یکی دو روز دیگه یه نامه برات می نویسم که خوب متوجه بشی . با این حال حواستو خوب جمع کن )) دوباره سعی کرد تمرکز کنه .بعدش گفت ((سقوطی که من ازش حرف می زنم و گمونم تو دنبالشی ،سقوط خاصیه ،یه سقوط وحشتناک . مردی که سقوط می کنه حق نداره به قهقرا رسیدنشو حس کنه یا صداشو بشنوه . همین طور به سقوطش ادامه می ده . همی چی آماده اس واسه سقوط کسی که لحظه ای تو عمرش دنبال چیزی می گرده که محیطش نمی تونه بهش بده یا فقط خیال می کنه که محیطش نمی تونه بهش بده . واسه همینم از جستجو دس می کشه . حتا قبل ازینکه بتونه شروع کنه دس می کشه متوجه میشی ؟

((بله آقا ))

((حتما؟))

((بله))

{ صفحه 182- کتاب ناتور دشت نوشته جی دی سلینجر- ترجمه محمد نجفی - نشر نیلا }


مزرعه حیوانات

در وادی سوم رسیدم به کتابی از جرج اورول به نام مزرعه حیوانات . مدت مدیدی بود که قصد داشتم این کتاب  را بخوانم ،هر بار هم اقدام می کردم چند صفحه ای از آن را می خواندم ولی متاسفانه همیشه در یک صفحه مشخصی مثلا صفحه 10 چشمانم داغ میشد و به خوابی لذت بخش فرو می رفتم . و بارها این اتفاق تکرار میشد.  تا اینکه بلاخره همین دیروز خواندمش و تمام شد (:  این داستان جرج اورول که اصالتا انگلیسی است را میشود  داستانی  سیاسی نامید که با الهام از انقلاب روسیه نوشته شده  است . هر کدام از شخصیت های داستان نمادی از شخصیتهای واقعی دنیای سیاست هستند که البته اکنون به تاریخ پیوسته اند . نکته معروفی که  همیشه  درمورد این داستان گفته میشد ! بحث  قابل ارجاع بودن آن  به اکثر انقلابها در دنیاست ! در واقع سرنوشت انقلابها !....به هر ترتیب داستان استخوان داری بود و لذت بردم . در کتابی که من خواندم  که ترجمه ای بود از صالح حسینی و معصومه نبی زاده - انتشارت دوستان - 1382 - یک موخره در کتاب موجود است که در شناخت بیشتر از افکار اورول و خود داستان مزرعه حیونات کمک می کند .

در بخشهای از این کتاب اینگونه نوشته شده است :


{ ولی اگر حیوانات سختیهایی را بجان می خریدند،شان و منزلت زندگی کنونی آنها ارزش تحمل آنرا داشت. آواز و سحنرانی و مراسم فزونی گرفته بود. ناپلئون حکم کرده بود که هفته ای یکبار مراسمی موسوم به تظاهرات خودجوش بر پا گردد. هدف هم این بود که جنگها و پیروزیهای مزرعه حیوانات را جشن بگیرند . همه حیوانات به وقت معهود کار و  بارشان را ول می کردند و دور محوطه مزرعه مثل سربازها قدم رو می رفتند ، خوکها در جلو ،پشت سر آنها اسبها ،بعد گاوها و گوسفندان و آخر از همه مرغ و خروسها . سگها در دو طرف صف حرکت می کردند و جوجه خروس سیاه سوخته ناپلئون هم جلودار بود . باکسر و کلوور نیز دو تایی بیرق سبزی را منقوش به سم و شاخ و شعار زنده باد رفیق ناپلئون به دوش می کشیدند ........... ( صفحه 116) }


هنرمندان خون اهدا می کنند

به مناسبت 9 مرداد روز انتقال خون هنرمندان استان هرمزگان در این روز خون اهدا می کنند. جهت دیدن خبر کاملتر به وبلاگ ماهی بالی مراجعه کنید.

کانون فیلم برگزار می کند

نمایش دو فیلم تناوب و کنسرو ایرانی در برنامه های نمایش فیلم کانون . جهت کسب اخبار بیشتر به وبسایت انجمن سینمای جوانان بندرعباس مراجعه کنید .

در خرابات مغان

در ادامه طرح کتابخانیه  ماه رمضانیه امسال (بر خلاف پارسال  و پیرار سال که به دیدن تمام فیلمهای آنتونیونی و برسون گذشت !) در دومین منزلگاه ، {عجب کلمه ای (: } رسیدم به کتابی نوشته داریوش مهرجویی با عنوان در خرابات مغان . استاد داریوش خان مهرجویی را  که حتمن معرف حضورتان هست ؟ بله همان کارگردان بسیار دوست داشتنی  و نازنین سینمای ایران . اینبار رمانی نوشته است به نام در خرابات مغان این کتاب را می توانید از کتاب فروشی شهر کتاب واژه بندرعباس واقع در ابتدای بلوار معلم روبه روی شهر نمایش بخرید .

جمله معروفی هست که میگن هر هنرمندی تنها یک اثر هنری داره و در باقی آثار تنها همون یک اثر رو حالا در رنگ و لباس متفاوتی ارائه میده !! . این جمله حداقل در مورد داریوش مهرجویی صادقه . اما این موضوع ،هیچ از لذت مواجهه با آثار استاد داریوش خان مهرجویی کم نمی کنه .در بخشهای ازین کتاب اینگونه نوشته شده است : 

و در زدم کله تخم مرغی در را باز کرد . نرگس سفارش غذاش رو از روی منوی هتل نوشت و خیلی چیزای دیگه بهش اضافه کرد و داد بهش و درو بست .. بعد کیف و کتشو به گوشه ای روی مبل انداخت ، و کفشاشم با پروندن ظریف ساقها خوش ترکیبش به کنج اتاق پرواز داد. خندید وجستی زد روی تخت . عین دختربچه های بازیگوش ... خودشو رو تخت لغزوند و دستهاشو روی شونه هام گذاشت و کنارم رو به روی میز نشست و دستمال سفره برداشت و روی رونهاش پهن کرد ... من تازه با سالاد شروع کرده بودم و در زدن و و بقیه مخلفات رو اوردن و پس از ده دقیقه مابقی قضایا رو.... مشغول شدیم . نرگس پس از چند لقمه و جرعه آروم آروم به حرف افتاد و توضیح داد که حضورش در اونجا چه معنایی داره .... ( صفحه 285- در خرابات مغان - رمان - داریوش مهرجویی - نشر قطره )


کانون عکس

انجمن سینمای جوانان بندرعباس اقدام به تشکیل کانون عکس در این انجمن نموده است . جهت رویت خبر کاملتر به این آدرس مراجعه کنید .

قیدار

این روزها زده ام توی کار خواندن کتاب . نیت کرده ام تا پایان ماه رمضان یه چنتایی کتاب بخوانم . راپورت این کتابخوانی رو براتون همینجا می نویسم . 

اولین کتابی که خیلی شانسی بدستم رسید و همین که باز کردم و چند خطشو خوندم مجبور شدم تا تهش برم، رمان قیدار بود، نوشته رضا امیر خانی . 

اینور آنور از رضا امیر خانی می شنیدم و این هم خودش یه کشش بود برای خواندن کتابش که بلاخره این چیه که اینهمه ازش حرف می زنن !! . 

این رمان در حال و هوای تهران سالهای بعد 1342 اتفاق میفته داستان آدمها لوطی مسلکیه که اینروزها کمتر پیدا میشن . یه چیز تو مایه های فیلمهای فارسی قبل از انقلاب آدم یادٍ فیلمهای مسعود کیمیایی و مرحوم فریدون گله میافته ! 

البته رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه به نظر میاد هیچ منطقی چه رئالیستی و چه منطق استعاری ، که  در رمان بشدت استعاره حضور پر رنگی دارند  وجود نداره ! . در واقع رمان چفت و بستی نیست اما به هر حال ارزش یکبار خوندن رو داره 

این کتاب رو می تونید از کتاب فروشی های شهر بندرعباس نیز تهیه کنید ! 

در بخشهایی ازین کتاب اینگونه نوشته شده : 

قیدار استکان چای بدست می رود روی بالکن و پاپتی ها را می بیند که با گردن کج ایستاده اند . بر می گردد و شلتون براش توضیخ میدهد که پاپتی را حکومت گرفته است . بیش تر که پرس و واپرس می کند می فهمد که پاپتی گرفتار ، همان استاد سبیل قیطانی است . می فهمد که سبیل قیطانی سالها تلاش می کرده است که پاپتی ها را جذب کند و به مبارزه بکشاندشان و یحتمل منتهای ارزوش هم کاری بوده است شبیه کاری که قیدار در لنگر کرده بود ! اما عاقبت خودش هم گرفتار شده است ،یا حکومت گرفتارش کرده است و.... قیدار م خندد : - اما به خاطر پنج تمان شروع کرده بود با حزبش قر دادن ! ( صفحه 264- قیدار -  نوشته رضا امیر خانی ) 

سی سال سی شات

سی سالگی عجیب ترین عدد موجود در سن آدم است سی سالگی دقیقا نقطه وسط زندگیست نقطه ای که نه راه پس داری و نه راه پیش سی سالگی سال هجوم افکار عجیب غریب است !  همیشه با خودم فکر می کردم سی سال بیشتر زندگی نمی کنم ! سی سالگی را باید زیست و من امروز سی ساله شدم !

عطسه های ( عکسهای ) یک فیلمساز

نگاهی به نمایشگاه عکسهای شهاب آبروشن

هفته آخر تیر ماه در گالری گرمساری فرهنگسرای طوبی بندرعباس نمایشگاه عکسی برگزار شد که از جهات مختلف نمایشگاه عکس متفاوتی را شاهد بودیم !

شهاب آبروشن که بیشتر به عنوان یک فیلمساز شناخته میشد ! فیملسازی که تخصص و رشته دانشگاهی اش تدوین یا مونتاژ است . اینبار اقدام به برپایی نمایشگاه عکس کرده بود این نمایشگاه از تاریخ 24 الی 28 تیرماه سال 91 در بندرعباس برگزار شد .

قصد دارم این نمایشگاه را تجزیه وتحلیل کنم البته با توجه به سطح و سواد و  دانش نگارنده از مقوله عکس .


ابتدا تجزیه نمایشگاه


نمایشگاه عکسهای شهاب آبروشن شامل 31 فریم – قاب – یا قطعه عکس در اندازه 13 سانتی متر ضرب در 18 سانتی متر بودند که از ظلع جنوبی دیوار گالری به ترتیب برای بیننده به نمایش گذاشته شده بود . در کنار این 31 قطعه عکس ،تکه کاغذ مربعی شکلی با رنگ تقریبا خاکستری حاوی نوشته هایی دیده می شد که این نوشته ها همگی به قلم خود شهاب آبروشن بودند . در انتهای سیر قرار گرفتن 31 قطعه عکس،  یک کاغذ تقریبا( آ 4 ) به دیوار نصب شده بود که رنگ نوشته آن شبیه همان کاغذهای کنار عکسها بود که گفتم به ترتیب در کنار عکسها گذاشته شده بود ،، که برروی آن نوشته شده بود که مثلا این عکسها با فلان گوشی موبایل گرفته شده با شماره های فلان و بهمان و همچنین بند بعدی نوشته شده بود ،یعنی از  مخاطبان خواسته شده بود که یکبار عکسها را بدون خواندن نوشته ها دنبال کنند و بعد نوشته شده بود این عکسها دارای خرده پیرنگهایی یا خرده روایتهایی است و درپایان آبروشن گوش زد کرده بود که متولد سال گربه است .

همچنین در فضالی کلی نمایشگاه یک موسیقی شنیده می شد که کاری بود از آهنگساز ژاپنی یاسوشی یوشیدا که بشدت به فضای مورد نظر خالق اثر برای القای حسهای متفاوت در برخورد با فریمها کمک کرده بود و در واقع انتخاب این موسیقی یک امتیاز بود .


تحلیل نمایشگاه


تحلیل نگارنده که در واقع حاصل نظرات شخصی و احوالات او بعد  از برخورد با آثار عکاسیک شهاب یا بهتر است بگوییم روایت عکاسیک شهاب آبروشن است. .

ظاهرا در این کنار هم قرار گرفتن عکسها و  نوشته ها یی که بر روی کاغذ نوشته شده و ارتباط مستقیمی در نگاه اول به چشم نمی خورد یعنی بیننده توضیح یا شرحی بر عکس از مثلا تاریخ و مکان گرفته شدن عکس نمی بیند کما اینکه در برخی ازعکسها  نوشته ها و یا جغرافیاهای مختلفی اشاره شده که  عمومیت ندارد !. لحن نوشته ها بیشتر نزدیک است به لحن محاوره ای خودمانی یا به قول دوستان خاطره نگاری بود .

بر خی از دوستان در برخورد با نمایشگاه بر این باور بودند که این فریمها را نمی شود در زمینه هنر عکاسی مورد ارزیابی قرار داد و درواقع این مجموعه نمایشگاه است که تبدیل به یک کار کانسپت شده است در واقع یک مفهوم خود را به شکل مجموعه خود القا می کند و نه به صورت تک تک و جدا جدا ! به همین دلیل نمی توان اسم این را گذاشت عکس !! . که نگارنده به شدت مخالف این دیدگاه است اتفاقا عکسهای شهاب آبروشن این قابلیت را در خود دارند که به صورت فریمهای جدا گانه و منفک از متن ها الصاق شده که در بین عکسها به ترتیب شماره شبیه میان نویس فیلمهای صامت پخش می شدند، هم مورد بررسی و تحلیل قرار گیرند ، از جمله می توان به فریمی از دختری با چتر و لباس قرمز اشاره کنم یا پاهای پیر زنی که در گوشه انتهایی کادر قرار گرفته است یا پیر مرد درویشی با پس زمینه ای سیاه رنگ و تابش نور از بالا و موارد بسیار دیگر .......

سخن را کوتاه کنم این نمایشگاه آنقدر قابلیت گفتگوی پیرامون خودش را دارد که در این مقال نوشتاری نمی گنجد باید در این گونه بحثها به صورت رو در رو به بحث و گفتگو پرداخت تا از ایجاد سو تفاهم ها جلوگیری شود کما اینکه این  موضوع در جلسه نقد و بررسی نمایشگاه که در روز آخر برگزار شد کاملا مشهود بود و تا ساعت 10 شب به طول انجامید و  به مدت 4و نیم ساعت پیرامون نمایشگاه به بحث و تبادل نظر پرداخته شد که اگر با زور ضرب اسماعیل هتمایی نبود شاید تا بامداد هم به طول می انجامید .

اما تنها در این مجال تیتر وار به نکاتی اشاره می کنم :

نکته یک – نمایشگاه که تحت عنوان عطسه های یک موبایل بود، فضایی بسیار چند وجهی را ایجاد کرده بود همینطور که از  اسمش پیداست و همانطور که از خود عکسها و متنها که به صورت میان نویس ها و ترتیب قرار گرفتنشان دیده میشد فضای کار را چند لایه کرده بود و ذهن مخاطب را بشدت درگیر می کرد . با عبور از هر فریم عکس و خواندن به اصطلاح آن متن که من  آنرا میان نویس فیلمهای صامت توصیف می کنم ، مخاطب را از حالی به حالی دیگر پرتاب می کرد . اتخاذ این شیوه روایی ( ساختاری) بشدت بر سیال بودن فضای حسی حاکم بر نمایشگاه کمک کرده بود اینکه شما یک عکس را ببینید و در کنارش یک نوشته  را بخوانید ، فکر مخاطب را به چالش می کشید و از مخاطب انرژی می گرفت یا به اصطلاح انرژی مخاطب را آزاد می کرد . برخی یا بیشتر مخاطبان از جمله نگارنده ، ازین ساختار لذت بردیم و من افسوس خوردم که چرا این نمایشگاه زود تمام شد !

-نکته دوم ، اینکه این نمایشگاه  در  سال های اخیر در زمینه عکس در هرمزگان تا این لحضه که دارم این یادداشت را می نویسم  جایگاه بسیار منحصر به فردی دارد این ادعا را حاضرم هر جا دوستان خواستند بیایم و ثابت کنم .


نکته سوم – عبور آبروشن از آبروشن یا بهتر است بگوییم ما با آبروشنی دیگر مواجهیم،  این تفاوت رویکرد شهاب به مقوله هنر یا در این جا عکاسی و یا پیشتر که سینما ( با این توضیح که نگارنده فیلم آخر آبروشن بندر گمبرون را دیده است ) بشدت دگرگون شده است نمی دانم چطور توضیح بدهم که سو تفاهم نشود ! در یک جمله بخواهم بگویم اینکه ، آبروشن دیگر آن آبروشن پایان باز نیست آبروشن این بار راوی روایتهای تند و تیزی است، اتفاقا تیغش دارد خوب می برد و این جای بسی خوشحالیست و من دارم به این فکر می کنم این حاصل چه می تواند باشد دانشگاه ؟ یا بالا رفتن سن ؟

نکته چهارم –دوستان معتقد بودند که این عکسها داستانی را تعریف می کنند در صورتی که به نظرم  اینگونه نیست در واقع می شود گفت این عکسها در کنار این نوشته ها سیر زندگی خالق اثر در احوالات و موقعیتهای زمانی و مکانی مختلف را روایت می کند و این با  داستان متفاوت است

به عنوان مثال اولین عکسی  که در این 31 فریک عکس می بینیم (به  ترتیب) عکسی  از یک گربه ملوس است و بعد در انتها خود شهاب آبروشن توضیح می دهد که متولد سال گربه است ! ( البته نگارنده همان ابتدا و  بعد از ورود به سالن با دیدن این عکس متوجه ساختار کار شدم ) که این  مورد بشدت توی ذوقم خورد و به نظرم اصلن نیازی  به نوشتن این موضوع در پایان نبود به هر حال بگذریم از این  بحثها !! به ترتیب دومین عکس قطره آبی  یا شبنمی بود که بر شاخه خشکی چکیده است و گرد شده است دارد می افتد و سومین عکس ، عکس کودکی است که دارد از یک چمدان که زیپ آن نیمه باز است بیرون می آید ! و الی آخر  وقتی اینگونه موضوعات را در کنار هم قرار می دهیم سیر زندگی در مقاطع مختلف به روایت خودش را می دیدیم  و می خواندیم .


نکته پنجم – عکسی بود که بشدت مرا تحت تاثیر قرار داد و در واقع غافلگیرم کرد توقعش نمی رفت که در آثار شهاب آبروشن با این اتفاق موجه شوم . آن عکسی بود از یک پلاک مربوط به رزمنداگان که هنگام جنگ معمولا به گردن  دارند که در اینجا از یک آینه جلوی ماشین آویزان شده است و در بگراند تصویر ساختمانها و برجهای در حال قد کشیدن و نیمه کاره و درحال ساخت را می بینیم.......... اما من همراه با دیدن صدا هایی را هم می شنیدم!! علاوه بر صدای موسیقی یاسوشی یوشیدا که در من آدرنالین خون را بالا برد و جوششی را ایجاد کرد که تتمه آن همچنان باقیست .( اینجا ببینید)

احسان رضائی

 تیر ماه 91

 

 

مهرداد

دوست عزیزم مهرداد امیرزاده یکی از آن آدمهایی است که جز اولین دوستان سینمایی من به حساب می آید یعنی ما سینما را با هم شروع کردیم سال 1380 انجمن سینمای جوان ، از همون اول بچه ها واسه مهرداد دو تا اسم انتخاب کرده بودند (: مهرداد کیشلوفسکی و مهرداد میزانسن !... هی.... یادش بخیر! . بعدها با مهرداد فیلمها ساختیم! و سفرها رفتیم! و من با او خاطره های بسیاری دارم . مهرداد اینروزها کمی کسالت دارد و در بیمارستان بستری است برایش آرزوی سلامتی و شادی و نشاط روز افزون دارم و دعا می کنم هرچه زودتر سلامتی خودش را بدست بیاورد . 

این عکس رو من سال 1383 در جشنواره فیلم وارش که در شهر بابل برگزار میشد گرفتم در بخش جنبی این جشنواره مروری بود بر فیلمهای استان هرمزگان که به نمایندگی از هرمزگان مهرداد و موسی کمالی و علیرضا محسنی و داریوش گرمساری و من حضور داشتیم ، .

 از سمت چپ مهرداد - موسی کمالی - داریوش گرمساری ( سالن نمایشگاه عکس هرمزگان در جشنواره وارش - بابل ) 

نمایشگاه عکسهای شهاب آبروشن

نمایشگاه عکس با تلفن همراه، از ۲۴ الی ۲۸ تیرماه ۹۱ در نگارخانه مرحوم کوروش گرمساری واقع در فرهنگسرای طوبی بندرعاس برگزار خواهد شد. از تمامی علاقمندان و دوستان برای بازدید از این نمایشگاه دعوت بعمل می آید.
افتتاحیه، شنبه ۲۴ تیرماه ساعت هفت پسین خواهد بود.
به امید دیدار.

سر انجام فیلم تجربی چگونه فیلمی است ؟

اینروزها بحث بر سر ماهیت سینمای تجربی نسبتا داغ است و ما هم از  آن جدا نیستیم . یکی از بحثهای جلسات انجمن سینمای جوان بندرعباس این روزها  بحث فیلم تجربی است شما هم نظرتان را در مورد فیلم تجربی با ما به اشتراک بگذارید .

- ابتدا یک فراخوان با عنوان دور از سایه که در تلاش است به تعریفی جامع در کشور برای سینمای تجربی برسد . 

- نظر محمد رضا اصلانی در مورد سینمای تجربی 

- نظر سعید عقیقی  در مورد سینمای تجربی قسمت دوم

- قواعد بازی در سینمای تجربی 

- و مطالبی دیگر را از اینجا و اینجا و اینجا و اینجا بخوانید .

کانون فیلم انجمن سینمای جوان بندرعباس

فراخوان پذیرش اعضای کانون فیلم انجمن سینمای جوان بندرعباس

به گزارش روابط عمومی انجمن سینمای جوانان بند رعباس ،
این انجمن  با اهداف کشف جوانان مستعد در زمینه فیلم و ارتقای سطح آگاهی فیلمسازان نسبت به مقوله سینما اقدام به تشکیل کانون فیلم و پذیرش عضو برای آن می نماید.
برنامه ها ی کانون فیلم :
نمایش فیلم های کوتاه و بلند استان، ایران و جهان
برگزاری جشنواره و هفته فیلم
 تشکیل بانک فیلم
برگزاری وُرک شاپ های تخصصی با حضور اساتید برجسته کشور
برگزاری کارگاههای دوره ای فیلمنامه
تولید فیلم کوتاه


مقررات کانون فیلم :
-تمام برنامه های اعلام شده کانون فیلم از تاریخ شروع به کار رسمی فقط مختص اعضا خواهد بود.
-شرکت اساتید انجمن سینمای جوان در برنامه های کانون فیلم بلامانع است.
-اعضا موظفند حضور مستمر و فعال در برنامه های کانون داشته باشند.
-حداقل سن اعضای مورد پذیرش 16 سال می باشد.
-کانون فیلم اگر به این قطعیت برسد که عضوی از اعضا موجبات تضعیف کانون را فراهم می آورد در ادامه عضویت آن فرد تجدید نظر خواهد شد.
-اعضا موظفند کانون را در اجرای برنامه هایش حمایت و یاری رسانی کنند. 


برای عضویت در کانون ضمن پر کردن فرم تقاضا، 2 قطعه عکس پرسنلی، کپی آخرین مدرک تحصیلی و در صورت داشتن، کپی مدارک هنری خود را حداکثر تا تاریخ 15 تیرماه نود و یک به دفتر انجمن سینمای جوان بندرعباس واقع در خیابان آیت ا.. غفاری - فرهنگسرای طوبی ارائه دهید . تلفن: 3347605  تلفن مسئول کانون: 09360108006

مسئولیت اداره این کانون بر عهده امین درستکار ،فیلمساز و یکی اعضای انجمن سینمای جوان بندرعباس می باشد .

مروری بر فیلمهای سیامک دلنواز

چهار شنبه 24 خرداد 91 فرهنگسرای طوبا -  سالن هنرمندان ساعت 18