این ویدئو را می توانید از این آدرس دانلود کنید . تقدیم به همه عوامل فیلم مستند کشند قرمز به پاس زحمات بی دریغشان . این تنها کاری بود که از دستم بر می آمد .
وبسایت اثر هنرمند با مدیریت مرتضی نیک نهاد اینروزها به جشنواره اردیبهشت می پردازد
لینک مطلبم در این سایت در باره فیلم خسی در مطاف
جوابیه برای مطلب استاد محمد ذاکری عزیزم که در ویژه نامه عکس ( بولتن) جشنواره اردیبهشت نوشته اند .
جناب استاد ذاکری سلام علیکم
در مطلب تان در ویژنامه عکس اینگونه نوشته اید "
(( جریان هنری اما چند چیز را همزمان با خود دارد که یکی اش حرکت مداوم است و دیگری رو به جلو بودن و بعد ای اش گذار از تکرار هاست و نرفتن راه های رفته و نکوبیدن مسیر های طی شده و افزودن بر حجم تکرار هاست . و این همان کیمیای است که هنر سینمای استان از آن محروم است و شاهد هم تعداد قابل ملاحضه ای از فیلمهای همین جشنواره اخیر اردیبهشت . ))
یک – تداوم " در زمینه تداوم اگر منظور حضرتعالی برگزاری جشنواره اردیبهشت است باید عرض کنم که این جشنواره از همان ابتدا تا قبل از دوره ششم همزمان و در یک تاریخ برگزار شده است و دقیق نمی دانم منظورتان از عدم تداوم آیا برگزار نشدن دوره ششم است ؟ اگر هست با یک مثال خدمتتان عرض می کنم فرض کنید آدمی دست و پایش را بسته اند و دارد تقلا می کند، حالا دوست و همراه 5 سال گذشته این این آدم دست و پا بسته که اتفاقا باهم شروع کرده اند میرسد با لای سرش و به جای اینکه دست دوستی دراز کند چند لگ می زند و تیری شلیک می کند و در اثر این تیر فرد دستو پا بسته نمی میرد ! و لی به کما می رود . می رود تا اینکه یک سال دیگر آن ادم دست پا بسته از کما بیرون می آید . شما فکر می کنید در این لحظه چه اتفاقی می افتد؟! کا ملا طبیعی است در هر جای دنیا و با هر فرهنگ متعالی و غیر متعالی و غیره ای انسان ها واکنششان محصول کنشهای پیرامونی شان است اساسا بیولوژیک انسان ها اینگونه است مختص به هرمزگان و فیلمسازان نیست ! قطعا واکنششان تلافی است . این را قبول دارید ؟ آن فردی که جبرا دست و پایش بسته بود و حالا باز شده حتمن از تمامی داشته و نداشته های خود بهره می گیرد ولو به قیمت ائتلاف نیروهایی که پیش ازین جمعشان دور ذهن به نظر می رسد . و این واکنش می دهد نتیجه اینکه دیگر آن دوستی که باید در آنجایی که باید ، کمک می کرد و نکرد حالا باید برود سی خودش و نه من و نه شما و نه هر مخاطب فیلم و عکس دیگری در استان این را نمی پسندد .
ولی اگر منظورتان از تداوم این نبوده است بر من روشن نیست روشن بفرمایید چونکه شما همیشه رونشگری هایتان چراغ راه بوده است و ما بسیار آموخته ایم .
دو – رو به جلو بودن " اتفاقا سینمای هرمزگان در این چند سال گذشته رو به جلو بوده است نگاهی به آمار موفقیت های سینماگران هرمزگان بیندازید مبرهن است از حضور در جشنواره ملی و بین المللی گرفته تا میزان استقبال مخاطبان پنهان و سرگردان فیلم و سینما در استان و نمونه اش همین جشنواره امسال زمان پخش فیلمهای دو فیلمساز همکار بنده آقایان نیک نهاد و کریم پور گواه این مدعاست و سراغ ندارم غیر از تئاتر برای دیگر شاخه ها ی هنری در استان این حجم مخاطب میدانی وجود داشته باشد متر و معیار هست خدمتتان بفرمایید باهم اندازه می گیریم .
سه –رو به جلو بودن " اتفاقا رو به جلو است سند این ادعا هم توقیف 5 فیلم از جشنواره اردیبهشت است که ابتدا 4 تا بود بعد فیلمسازان اعتراض کتبی نوشتند شد 9 تا بعد جلسه گذاشتند با مدیرکل ارشاد دو تا با مسئولیت دبیر جشنواره پخش شد زورمان به 7 تا دیگر نرسید فیلمساز رودانی که چند ساعت مانده بود به نمایش فیلمش در جشنواره رفت تهران ( مرکز ) نمی دانم از چه بندی استفاده کرد مجوز نمایش فیلمهایش را گرفت و در آخرین دقایق جشنواره فیلماهش را پخش کرد ، یکی دیگر را مثله مثله کردند آوردند پخش کردیم اتفاقا رکورد مخاطب را هم شکست . ولی سه تای دیگر توقیفند هنوز و کارگردان یکی از آنها امروز عوامل فیلمش را دعوت کرده بود خانه اشان آنها فیلم را ببیند از شرمندگی عواملش دربیاد. !
سراغ ندارم ازین دست اتفاقا در زمینه عکس افتاده باشد !! اگر سراغ دارید بفرماید .
سه -گذر از تکرار ها و نرفتن راه های رفته و نکوبیدن مسیر های طی شده "
جالب است که این آثاری که رد شدند توقیف شدند مثله مثله شدند به همین علت رد شدند اینجانب فیلمها را دیدم بندرگمبرون آبروشن فیلم کوبنده ای بود یک سر و گردن بالاتر از فیلمهای قبلی آبروشن و یک سر و گردن بالا تر از جریان فیلمنامه نویسی در استان !! او از دل ادبیات می آید در 10 سالگی برای یک داستانش جایزه کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را دریافت کرده است و طبیعی هم بود که فیلمنامه بسیار خوبی بنویسد ! و همچنین آنچه برسون می گویدم و محمد رضا و یا ما بدین گونه سردیم ساخته محمد رضا رکن الدینی یکی از بدیع ترین فیلمهای سینمای کوتاه ایران است من تا حالا ندیده بودم همچنین فیلمی را و بر خلاف شایعه های پیرامونش که به آن اَنگ سکشوالیته زده اند فیلم نجیبیست !! این فیلم هم مستند است هم تجربی است هم داستانی و چالش بر انگیز و فکر مخاطب را درگیر می کند یک سینمای استعلایی است .
ازین دست آثار در جشنواره اردیبهشت امسال و جود داشت جناب استاد ذاکری، آثاری که بشدت می توان درمورد آنها مطلب نوشت گفتگو کرد اندیشه کرد جلسه نقد بررسی گذاشت یادداشت نوشت ولی من هم اگر بخواهم از منظر شما بنگرم اتفاقا در بخش عکس این موراد را ندیدم ضمن احترام به همه همکارانم در بخش عکس .
پی نوشت "
اتفاقا من به یک جمع بندی که در مورد جرح تعدیل های اخیر رسیدم این بود که دلایل آن هیئت کذایی این چیز هایی که می گوید نیست دلایلش چیز دیگریست می خواهد کسی در بندرعباس اعتراض نکند میخواهد کسی فیلم غیر متعارف نسازد میخواهد کسی جریان سازی نکند می خواهد این موضوع نه ناگاه تبدیل شود به یک رویه ! او فکر میکند اگر این فیلمها در جشنواره باشند فردا بستک و میناب و رودان حاجی آبد و... سر بر می آورند و ازین دست آثار تولید می کنند و حالا بیا و جمعش کن ! و این نباید باب شود و در اصطلاح امروزین این نامش مهندسی فرهنگی است!! که از شانش کج ما تیر ترکش هاشان دارد می خورد به سینمای استان !
و همین مورد تنها موردیست که کفایت می کند که درمورد کیمیاشناسی پیدا و پنهان بخش عکس وفیلم جشنواره اردیبهشت با شما با احترام تامه هم نظر نباشم .
به هر حال نگارنده نظر شخصی اش بر این است جشن عکس راباید عکاسها برگزار کنند و جشن فیلم را فیلمسازها اما درکنار هم و نه بر علیه هم . و اساسا هم این دو مقوله عکس و فیلم نه از لحاظ تئوریک و نه از لحاظ فرمال و ساختاری هیچ ارتباطی با هم ندارند! دو چیز منفک هستند که مقایسه اشان یک سو تفاهم است . و امید وارم این آتشی که می رود سرد شود روز ی دوباره گُر نگیرد و ما من و شما باید کمک کنیم به این اتفاق و نه بر عکسش .
ارادت اخلاص دست بوسی این شاگرد کمترین را پذیرا باشید
احسان رضائی
تورج اصلانی
پس از چهار سال تحصیل در هنرستان هنرهای تجسمی کرمانشاه در رشتة گرافیک، سال 74 وارد دانشگاه سوره با گرایش کارگردانی سینما شد. اساتید فیلمبرداریاش یدالله شهبازی و رضا نبوی و استادان کارگردانیاش بهروز افخمی و تورج منصوری بودند.
اولین جایزة فیلمبرداریاش را از نخستین جشنوارة فیلم ستایش و دومین جشنوارة فیلمهای مستند یادگار برای فیلم کوتاه هدرسه دریافت کرد. در سال آخر دانشگاه مقارن با شکوفایی تولیدات فیلم کوتاه به مدیریت محمد آفریده در سینمای جوان، اصلانی با سه فیلم کوتاه کاظم اعزامی از اردبیل (به کارگردانی خودش)، ترانهای برای ارواح کوهستان (بهرام توکلی) و رنگینکمان (علیرضا امینی) در جشنوارة فیلم دانشجویی سال 78 حضور داشت که فیلمبرداری آنها نظر یکی از داوران جشنواره، حمید جبلی، را جلب کرد و برای فیلمبرداری دومین فیلمش خواب سفید از او دعوت به همکاری کرد. اصلانی 26ساله بهرغم بینتیجه بودن تلاشش در راهروهای خانة سینما و انجمن فیلمبرداران با حمایت محمود کلاری، حمید جبلی و مجید مدرسی اولین فیلم سینماییاش را به عنوان مدیر فیلمبرداری سینمای حرفهای تجربه کرد. ضمن آنکه پیش از آن، فیلم سینمایی عقل سرخ را برای بهرام توکلی فیلمبرداری کرده بود. فیلمی که هیچوقت اکران نشد. سبز کوچک، پروانهها بدرقه میکنند، توکیو بدون توقف، تنهایی باد، دانههای ریز برف، من و نگین دات کام، کنار رودخانه، او، بادبهدستان، بیست انگشت، رفیق بد، روز بعد، نوار خالی خاطرات تهران، عروسکی برای الدوز، هامون و دریا، زمانی برای دوست داشتن، چند کیلو خرما برای مراسم تدفین، ترانة تنهایی تهران، زمزمه با باد، کسی از گربههای ایرانی خبرندارد (برندة جایزة بهترین فیلمبردار آسیا و اروپا از سیزدهمین جشنوارة شبهای تالین - استونی)، بدرود بغداد (برندة جایزة بهترین فیلمبردار از دومین جشنوارة فیلمهای ایرانی در تورنتو - کانادا، جایزة بهترین فیلمبردار از بیستوهشتمین جشنوارة فیلم فجر در بخش فیلمهای اول و دوم، جایزة بهترین فیلمبردار از یازدهمین جشنوارة فیلم دفاع مقدس از انجمن منتقدان) و سن پطرزبورگ فیلمهایی هستند که اصلانی پشت دوربین فیلمبرداری آنها قرار داشته و فیلمبرداری سوت پایان سومین فیلم نیکی کریمی را نیز بهتازگی به اتمام رسانده است. او فیلمبرداری فیلمهای عبور از غبار و اسب (محصول عراق) را نیز در کارنامه دارد که ادای دینی به سینمای نوپای کردها و کشور تازه از بند رهیدة عراق به حساب میآید.
اصلانی علاوه بر فیلمبرداری، تهیهکنندة فیلمهای روز بعد، چه سر سبز بود درة ما (برندة جایزة بهترین فیلمبردار مستند از چهاردهمین جشن خانة سینما و جایزة بهترین فیلمبردار از نخستین جشنوارة فیلمهای انساندوستانة آسیا) و مجری طرح و سرمایهگذار فیلمهای چند کیلو خرما برای مراسم تدفین، پروانهها بدرقه می کنند، اسب، عبور از غبار و مثل نرگس بشکفیم نیز بوده است که سه فیلم آخر محصول کردستان عراق است.
در حال حاضر هم با یک دوربین عکاسی با قابلیت فیلمبرداری در حال تجربة یک کار تازه است؛ دوربینی که ورودش به سینما با اتفاقات حیرتانگیزی همراه بوده و دروازة جدیدی به روی ثبت ناممکنها باز کرده تا تکنسینها، دستاورد جدیدی به سینماگران مستقل معرفی کنند و سینما را از انحصار صاحبان سرمایه خارج
- 1 بغض (۱۳۹۰)
۲ - سوت پایان (۱۳۸۹)
۳ - سن پترزبورگ (۱۳۸۸)
۴ - مرا ببخش مادر (۱۳۸۸)
۵ - ترانه تنهایی تهران (۱۳۸۷)
۶ - زمانی برای دوست داشتن (۱۳۸۶)
۷ - سبز کوچک (۱۳۸۶)
۸ - هامون و دریا (۱۳۸۶)
۹ - چند کیلو خرما برای مراسم تدفین (۱۳۸۴)
۱۰ - تنهایی باد (۱۳۸۳)
۱۱ - او (۱۳۸۲)
۱۲ - باد به دستان (۱۳۸۲)
۱۳ - دانه های ریز برف (۱۳۸۲)
۱۴ - کنار رودخانه (۱۳۸۲)
۱۵ - من و نگین دات کام (۱۳۸۲)
۱۶ - پروانه ها بدرقه می کنند (۱۳۸۱)
۱۷ - توکیو بدون توقف (۱۳۸۱)
۱۸ - خواب سفید (۱۳۸۰)
۱۹ - عقل سرخ (۱۳۷۹)
20 - بدرود بغداد (1389)
اطلاعیه دبیر خانه جشنواره اردیبهشت در مورد حذف چهار فیلم از جشنواره فیلم اردیبهشت را از اینجا بخوانید
مطلب بهروز عباس دشتی در همین مورد را در اینجا بخوانید
همچنین مهرداد اسکویی در زمینه عکاسی در ایران نیز چره شناخته شده ایست و چندین نمایشگاه عکس را برگزار کرده است .
به بهانه احداث جاده در مسیر ساحلی سورو و جنبه تخریبی این طرح و تاثیرات مخرب فرهنگی ، زیست محیطی آن ،
...
نارنجی پوش استاد را دیدم
- بسیار تا بسیار پسندیدم
- فیلمی از مولانای سینمای ایران داریوش مهرجویی
- همچنان دود از کنده بلند میشود .
- حیف این فیلم شاهکار که حامد بهداد در آن بازی می کند حیف ، خدا از سر تقصیرات آن کسی که این آدم را سوپر استار سینمای ایران کرد نگذرد !!
- همچنان با فیلم درگیرم !
- حتمن حتمن ببینید .
-شماره جدید مجله تجربه پرونده ویژه استاد داریوش مهرجویی ( مولانای سینمای ایران ) دارد بخوانیدش .
- ور جان و جهان ز غصه آلوده شود / پاکیزه شود چو عشق گازر باشد
( مولانا)
اسامی اعضای هیئت انتخاب جشنواره فیلم اردیبهشت را در اینجا ببینید
اسامی فیلمهای ارسال شده به دبیر خانه هفتمین جشنواره ملی فیلم و عکس اردیبهشت را در وبسایت انجمن سینمای جوانان بندر عباس ببینید .
تنها ترین سردار
این نامه از سوی آقای یوسف محمود پور برای بنده ارسال شده و من هم بدون هیچ کم و کاستی آنرا در اینجا منتشر می کنم .
باسمه تعالی
اینجانب یوسف محمودپور هستم اهل و ساکن روستای هنگویه شهرستان بستک فعالیت هنری خود را از سال 74 در کنار زنده یاد استا گرانقدر «کورش گرمساری» در زمینه فیلم و عکس در انجمن سینمای جوان بندرعباس آغاز کردم و تاکنون 11 فیلم ساخته ام.
از آغاز کودکی همیشه به نوعی عشق و علاقه به عکاسی و فیلمسازی و حتی موسیقی در من وجود داشت.
من به مدت 4 سال تحصیلات دوران آموزش متوسطه را در هنرستان شهید حقانی بندرعباس سپری کردم و در طول این مدت زندگی را به سختی گذراندم.
روزی را به یاد می آورم که برای اولین بار پا به محیطی گذاشتم که در آن خلاقیت و استعدادهای جوان در آن موج می زد خلاقیتی که رفته رفته شکوفا شد و ما امروز شاهد آن هستیم و آن محیط، محیط انجمن بود. قرار بود در دوره یکساله فیلمسازی انجمن ثبت نام کنم. وارد دفتر انجمن که شدم سلام کردم دیدم مردی با چهره ی خندان و مهربان در گوشه ای نشسته بود، مردی که خود عاشق هنر بود و محبت و صداقت از چهره ی او می بارید. دستم را گرفت و با وجود اینکه مرا نمی شناخت با لبخندی که بر لب داشت به خوبی از من استقبال کرد و همانجا از من قول گرفت که در کلاس انجمن شرکت کنم و برایشان فیلم بسازم وقتی به چهره ی او نگاه کردم با وجود اینکه او را ندیده بودم احساس کردم که سالهاست او را می شناسم و آن مرد کسی نبود جز « زنده یاد کورش گرمساری». در آزمون ورودی انجمن شرکت کردم و در مصاحبه آن توسط آقای محمود عسکری رد شدم اما باز همان مرد به یاری ام شتافت و دستم را گرفت و نگذاشت که رد شوم و گفت: بگذارید این شخص در کلاس باشد چون می دانم که خود را نشان خواهد داد.
آن نگاهی که کورش در آن روز نسبت به من داشت می بینم که امروز به ثمر نشسته و خوشحال هستم که توانسته ام فیلم های زیادی بسازم و درجشنواره های مختلف استانی، ملی و بین المللی نیز شرکت کنم و فیلم هایم مقاماتی نیز کسب کند.
خلاصه اینکه من همه ی موفقیت های هنری ام را مدیون همین کسی هستم که تا آخرین لحظه ی زندگیش به عنوان استادی دلسوز یارو یاور و مشوقم بود و اگر امروز اور را در کنار خود نمی بینیم اما یاد و خاطره اش همچنان برای ما زنده و جاوید است. ما از او راضی هستیم و خدا هم از او راضی باشد و اورا قرین رحمت خود قرار دهد.
قدری در مورد ساخت فیلم مستند گرن صحبت کنم.
« گرن» وسیله ای است که از قدیم الأیام مردم نواحی غرب هرمزگان جهت نگهداری محصولات کشاورزی نظیر جو و گندم به عنوان سیلو می ساختند و مورد استفاده قرار می دادند.
اردیبهست سال گذشته کلید زدم درست زمانی که فصل درو شروع شده بود. سوار بر موتور شدم و دوربین و سه پایه برداشتم و به صحرا رفتم دشت پر بود از خوشه های طلایی جو و گندم و آحاد اقشار جامعه در حال درو بودند. عده ای اجازه ندادند از آنها تصویر بگیرم اما من در تمام دشت به جستجو پرداختم تا اینکه عده ای را راضی نمودم تا از آنها تصویر بگیرم. با آنها نشستم، چای خوردم، میوه خوردم، غذا خوردم و با خیال راحت از آنها تصویر گرفتم.
من خواستم روش ساخت و استفاده این مهم که از آثار فرهنگی این مردم است را به تصویر بکشم تا به گوشه فراموشی سپرده نشود و نسل های آینده ای که پس از ما به زندگانی می پردازند با آن آشنا شوند.
پس از مطالعه و تحقیق و پژوهش فراوان و تبادل نظر با استاد عزیز جناب آقای همایون امامی به این نتیجه رسیدم که اطلاعات مربوط به آن به وسیله ی روایت یک انشا در کلاس درس توسط دانش آموزی خوانده شود. با زحمت فراوان توانستم دانش آموز مورد نظر را پیدا کنم. چند بار بطور متوالی متن انشاء را برای استاد عزیز « همایون امامی » که دورادور بر کار بنده نظارت داشتند به تهران ارسال کردم ایشان فرمودند تعدادی از خود بچه ها در مورد موضوع مورد نظر انشاء بنویسند و شما از همان مطالب استفاده کنید خیلی بهتر خواهد بود همین کار را هم کردم و گفتم تعدادی از بچه ها برایم انشاء بنویسند و به بهترین انشاء جایزه می دهم به همین منظور تعدادی انشاء جمع شد و من مقداری از مطالب انشاء با توجه به بازنویسی نمودن آنها از نوشته های همان بچه ها استفاده کردم و مجدداً برای استاد « همایون امامی» به تهران ارسال کردم تا ایشان بالأخره مطالب انشاء را تأیید کردند.
برای گرفتن مجوز به اداره آموزش و پرورش بستک مراجعه کردم تا کلاس مدرسه مورد نظر برای فیلمبرداری در اختیارم قرار دهند، درخواست دادم و نامه ی انجمن و نامه اداره ی ارشاد بستک را ضمیمه ی آن نمودم اما متأسفانه با وعده های حراست که هیچ ثمری برایم نداشت مواجه شدم. آنها در جواب گفتند که طبق بخشنامه جدید باید مدارک شما به سازمان ارسال شود و از آنجا به وزارتخانه تا جواب بگیرید. اما هنوزکه هنوز است من جواب درخواستم را نگرفته ام چند بار به دوست گرامی « محسن بلوچی» که کارمند سازمان است زنگ زدم اما متأسفانه آنجا هم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه موضوع را با شورای اسلامی و دهیار محترم درمیان گذاشتم و آنها یک ساختمان آموزشی دیگری که هیچ ارتباطی به آموزش و پرورش نداشت و متعلق به خودشان بود در اختیارم گذاشتند و من در آنجا یک فضای کامل کلاس درس باز سازی نمودم و فقط منتظر بودم تعدادی دانش آموز و یک معلم در آنجا حضور داشته باشند که تصویربرداری کنم. کار سختی بود جمع کردن دانش آموز در آن کلاس مدتی طول کشید به هر دری می زدم و نتیجه ای حاصل نمی شد تا اینکه تدبیری اندیشیدم و از آنجایی که می دانستم این بچه ها گشت و گذار را دوست دارند به آنها وعده یک اردوی یک روزه دادم و به خانه ی تک تک آنها رفتم و رضایت اولیاء آنها را شرط اول قرار دادم. با شنیدن این خبر بسیاری از دانش آموزان داوطلب شدند و حاضر شدند که بیایند سر آن کلاس و من بتوانم تصاویرم را بگیرم و من با قولی که به این بچه ها داده ام با یاری خدا طبق یک برنامه ریزی مفصل آین بچه ها را به آن اردو خواهم برد و انشاءالله قرار است آنها را به یک روستایی که خالی از سکنه است و به آن« پای تاوه قدیم» می گویند ببرم جایی که در روزگاران قدیم مردم در آنجا زندگی می کرده اند و بقایایی از آثار زندگیشان به چشم می خورد و تقریباً تبدیل شده است به منطقه ی گردشگری. تصمیم گرفته ام آن بچه ها را با جای جای نقاط آن روستا و زندگی آن مردم در آن روزگار آشنا سازم و امروز که من پس از تحمل مشکلات فراوان به لطف خدا موفق شدم این فیلم را بسازم مدیون همین بچه هایی هستم که داوطلبانه با حضور در کلاس درسی که بازسازی کردم حقیر را یاری نمودند.
می خواهم این مطلب را عرض کنم که جای تأسف است وقتی یک فیلمساز برای ساختن فیلمش به نهادی مانند آموزش و پرورش مراجعه می کند اینگونه از او استقبال می شود. این مطالب را نوشته ام تا مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی بخوانند و بدانند و آگاه باشند که به هنرمندانی که بیشتر وقت خود را صرف کارهای هنری می کنند بیشتر برسند و آنها را مورد حمایت خویش قرار دهند تا اینگونه دچار مشکل نشوند.
پیروزی شما را از خداوند منان خواستارم
با سپاس و تشکر فراوان خدا یارتان و توفیقتان افزون باد