گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

یادداشتی از مهندس مسعود منصوری

به بهانه احداث جاده در مسیر ساحلی سورو و جنبه تخریبی این طرح و تاثیرات مخرب فرهنگی ، زیست محیطی آن ،


در جستجوی شهر از دست رفته (به بهانه ی این عکس از منصور نعیمی)

شهر چیست؟ چه چیزی می تواند باشد؟ گذری برای پرسه زدن، مکث کردن و به خاطر آوردن؟ شاید. می گویند آدمی بدون خاطره، مرده است، شهر هم. خاطره چیزی است ساخته شده به دست نیاکان: خانه ای یا عمارتی؛ خاطره حتا منظری است به دوردست، دریا؟
می گویند قدیم ها شاهی بوده که با نوکِ عصایش طرح می کشیده روی زمین تا شهر به تجدد درآید؛ این نقطه: تجریش، اینجا: راه آهن، این خط راست هم خیابان، بروید بسازید پدرسوخته ها! راست یا دروغ این داستان؟ که مهم تر و دردناک تر البته، شبحِ این عصاست که درید و بُرید و می درَد و می بُرد هنوز. که خانه های یزد ویران شد و بازارِ همدان چاک چاک، تا این خط ها هر چه بیشتر، هر چه طولانی تر، هر چه بُرنده تر، به همان میزان مدیرانِ شهرها کاربلدتر و دلسوزتر. که آن شاه رفت و پسرش بیرون شد و فرشته درآمد و آن شبح هنوز، برفراز شهرهای ما می چرخد.
جنگ جهانی دوم که تمام شد و خانه ها و شهرها که آباد شد، به خود آمدند که این ها که ساخته شده نه خانه است و نه شهر؛ به خودآمدند که شهر جایی است برای «انسان» نه ماشین، که شهر فاصله ی کرخت بین دو خیابان نیست، که شهر گذری است برای پرسه زدن، مکث کردن و به خاطر آوردن. که شهرِ بی خاطره، شهرِ بدون مقیاس انسانی، شهری است از دست رفته. از آن روزها برای آنها، که خود مهدِ تجدد بودند، چهل سالی گذشته است و ساعت ما خواب است هنوز. چهل سالی هست که می گویند و می نویسند و درس می دهند و عمل می کنند که مبادا انسان و خاطره هایش، انسان و ابعادش، انسان و نیازهایش فدا شود در شهر. که انسان موجودی است که دلش می خواهد قدم بزند، دوچرخه سوار شود و برود زیرِ آن درخت بنشیند با رفقایش. برای ما اما، انسان موجودی است که همه چیزش را ویران می کند و خیابان می کشد، تا بگازد و از این نقطه تا آن نقطه را بتازد. برای ما انگار، انسان موجودی است با چهارچرخ که نه هویتی دارد، نه تاریخی و نه خاطره ای...

...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد