گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

حضور هرمزگانی

آثار روح الله بلوچی - سامی حزنی - علی رضا احمدی - ایمان رضائی و احسان رضائی به جشنواره  تصویر سال راه یافت .

جشنواره با تاخیر

نمایش فیلمهای منتخب بیست و هفتمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران در بندرعباس

۲۴ تا ۲۶ بهمن ماه ساعت ۱۷ تا ۲۱ فرهنگسرای طوبی.

جناب شهردار

قدیمیهای بندر عباس تعریف می کنند : زمانی که قرار بود رضا شاه رو از همین اسکله شهید حقانی به سمت جزیره موریس تبعید  کنند رضا شاه بعد از ورود به اسکله دید که اونجا خیلی کثیف و بهم ریخته ست پس رو  کرد به آقای مینا و گفت : شهردار شهر تویی ؟  مینا گفت : بله   رضا خان گفت:  برو بمیر .  معروفه که میگن مینا روز بعد توی خونه ش مرده بود . 



پ.ن: عکسها از ایمان رضائی ۲ روز پیش .

 پ.ن : ( نقل از پدر بزرگ )


انتقاد پذیری

متاسفانه در مسیر توقیف و فیلترینگ وبلاگ های هرمزگانی وبلاگ خیلی خوب لاتیدان متعلق به استاد محمد ذاکری نیز فیلتر شد .


در مورد این اتفاقات فقط می توانم به سیره حکومتی امام علی ارجاعتان دهم .

انتقاد پذیری

امیرالمؤمنین علیه السلام به صراحت کلام حق را برای مسئولان جامعه بیان می کرد و در عین حال تاکید می ورزید که این سنگینی کلام حق را باید پذیرفت; چراکه اگر کلام حق برای کسی سنگین باشد، عمل به آن برایش دشوارتر خواهد بود . حضرت علی علیه السلام از مردم می خواهد که حرف حق را در هرحال به او یادآوری کنند و او را بی نیاز از مشورت و نصیحت ندانند:

«فلا تکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء ولا آمن ذلک من فعلی الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی; (22) پس، از گفتن سخن حق یا مشورت عدالت آمیز خودداری نکنید; زیرا من خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمی دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم، مگر اینکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است .»

البته، اگرچه حضرت انتقاد خیرخواهانه را سازنده می داند، اما هشدار می دهد که این نقد و انتقاد و عیب نمایی افراد از زمامداران خویش، نباید به مخالفت و تمرد و عدم اطاعت از حاکمان حق و عادل منجر شود; زیرا نتیجه مخالفت بی اساس و انتقاد مغرضانه، فساد جامعه و عدم توانایی حاکم عادل بر مدیریت صحیح و رشد جامعه است; چنان که فرموده است:

آفة الرعیة مخالفة القادة (23) ; آفت مردم مخالفت با زمامداران است .»

حضرت با توجه به اینکه نقد سازنده می تواند بسیاری از انحرافهای زمامداران را اصلاح کند و جامعه را به سوی ترقی و تکامل پیش برد، تاکید فراوانی بر انتقاد سازنده دارد . در سیره امام علی علیه السلام راه انتقاد و نصیحت باز بود و خود حضرت در دوران 25 ساله زمامداری خلفای سه گانه بارها به آنها پند می داد و نسبت به کارهای خلافشان به شدت انتقاد می کرد و راه خیر و صلاح را به آنها نشان می داد- منبع :+

جزیره در حاشیه متن/مجموعه شعر

جزیره در حاشیه متن/مجموعه شعر



یداله شهرجو شاعر هرمزگانی به تازگی مجموعه شعر تازه ای را منتشر کرده است با نام "جزیره در حاشیه متن" علاقمندان می توانند برای تهیه کتاب به مراکز زیر مراجعه کنند.


مراکز تهیه کتاب:

تهران : مرکز نشر ققنوس . بندر عباس : نمایشگاه کتاب جی بل  شهر کتاب واژه  کتابسرای استاد . میناب:کتابسرای تربیت کتاب فروشی عصر جدید. قشم : کتاب فروشی و لوازم التحریر محسن

مختار بن ابی‌عبید بن مسعود ثقفی

شخصیت مختار از همان کودکی که پای مراسم های تعزیه خوانی نامش را می شنیدم برایم جذاب و مبهم بود . اخیرا با پخش سریال مختارنامه به کارگردانی داود میرباقری حس  پیگیری و کشف این شخصیت در من دو چندان شده و البته حس نوشتنم می آید ؛ هم درباره مختار؛ هم درباره مختارنامه که می نویسم. ابتدا معرفی شخصیت مختار به روایت ویکی پدیا :


از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

مختار بن ابی‌عبید بن مسعود ثقفی(۶۲۲ میلادی-۶۷۸ میلادی) از شخصیت‌های سیاسی صدر اسلام است. مختار از مردم طائف است. وی در سال یکم هجرت متولد شد. مختار هنگامی‌که سیزده سال بیش نداشت[۱] همراه با پدر خویش در جنگ «یوم الجسر» علیه سپاه ساسانی شرکت کرد. پدر مختار، ابوعبیدبن مسعود ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد. وی یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش کسری (ایران) در زمان عمر بود. مختار در زمره یاران علی بود.



پیش از قیام

او در زمره کسانی بود که از کوفه به حسین بن علی نامه نوشت.[۳] خانه مختار محل ورود مسلم بن عقیل بود[۴]. اما با ورود ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار به خانه هانی بن عروه نقل مکان کند. هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر (منطقه خطرنیّه) رفته بود.[۵] او در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داد، در زندان عبیدالله بن زیاد بود و یک چشم خود را به دلیل شلاق‌هایی که به دستور ابن زیاد به او زده شد، از دست داد.[۶] او با وساطت عبدالله بن عمر شوهرخواهر خود از زندان آزاد شد و پس از مدتی به طائف و سپس مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مکه بیعت کرد. در همان زمان مکه مورد محاصره سپاه شام قرار گرفت. مختار نیز در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم دفاع کرد تا اینکه سپاه شام (به علت مرگ یزید) بازگشتند. پس از پایان محاصره، مختار به کوفه بازگشت. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله بن زبیر افتاده بود. ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به سلیمان بن صرد و قیام توّابین نکرد.[۷]

پس از خروج توابین از شهر، قاتلان حسین بن علی که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه (عبدالله بن یزید) را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد.[۸] در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی با شفاعت عبدالله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.[۹] مختار خود را نماینده محمد بن حنفیه در کوفه معرفی کرد.[۱۰]

قیام مختار

مختار پنج سال بعد از واقعه کربلا پس از قیام توابین در چهارشنبه ۱۶ ربیع‌الثانی ۶۶ (قمری) با شعار «یا منصورُ اَمِت؛اى پیروز، بمیران» و «یا لثارت الحسین» به خونخواهی حسین بن علی و یارانش در کوفه به پاخواست و با تجهیز و جمع‌آوری سپاهی، با کمک ابراهیم بن مالک اشتر [۱۱]عامل عبدالله بن زبیر را از کوفه بیرون کرد و قلمرو کوفه را تا موصل گسترش داد و مناطقی چون حلوان (نزدیک سر پل ذهاب)، مدائن، و همچنین بلاد ارمنیه، آذربایجان، اران، حوران، ماهیان، ری و اصفهان زیر سلطه عراق قرار گرفت.[نیازمند منبع] لشکر عبیدالله بن زیاد را در موصل شکست داد که عبیدالله نیز کشته شد.[۱۲] و قاتلان و مسببان واقعه کربلا را به مجازات ‌رساند تا این که ۱۸هزار نفر از آن‌ها را در دوران حکومتش که هیجده ماه بوده‌است کشت.[۱۳]

سرانجام قیام

مختار می‌گفت: «از دینمان نیست که بخوریم و بیاشامیم در حالی‌که قاتلین سید الشهداء زنده باشند»، همچنین از او نقل شده‌است که می‌گفت: «بخدا قسم اگر سه چهارم قریش کشته شوند مساوی یک بند انگشت سید الشهداء نخواهد بود». سرانجام به دلیل پشتیبانی موالی (اسیران آزاد‌شده که عمدتاً ایرانی معروف به "جند الحمراء یا لشکر سرخ" بودند)[۱۴] خصوصاً اسیران دیلمی کوفه و نیز خیانت کوفیان پشتیبانی بزرگان عرب را از دست داد، ابراهیم در محاصره سپاه عبدالملک بن مروان بود و نمی‌توانست به یاری مختار بیاید. سرانجام با سپاهی اندک به مصاف مصعب بن زبیر رفت و کشته شد.[۱۵]

نقلی است که ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت و به اشراف کوفه در بصره پیوست.[۱۶][۱۷] ابن اعثم سخن صریحی را از زبان مختار آورده که چشم به کمک ابراهیم دوخته، می‌گوید: «عجب مصیبتی است امروز، ای کاش ابراهیم در کنارم بود؛ اما او مرا رها کرد و من چاره‌ای جز تن دادن به مرگ ندارم».[۱۸] مدت زمام‌داری مختار در کوفه یک‌سال و نیم بوده است.[۱۹] هنگامی که کشته شد، ۶۷ سال از عمرش سپری شده بود و کشته شدنش روز چهاردهم ماه رمضان سال ۶۷ اتفاق افتاده‌است.[۲۰]

پس از او دو همسرش، یکی دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری دختر سمرة بن جندب، مورد بازجویی زبیری‌ها قرار گرفتند. دختر سمره درباره مختار گفت که هرچه شما درباره او عقیده دارید من نیز عقیده‌ام همان است!اما دختر نعمان درباره مختار گفت: «انه کان عبدا من عباد الله الصالحین»؛ او بنده‌ای از بندگان صالح خداوند بود. مصعب بن زبیر او را نیز به قتل رساند.[۲۱]

نقاط مبهم

مورخین، اعم از شیعه و سنی در مورد شخصیت مختار اختلاف نظر دارند برخی او را مستحق لعن و نفرین می‌دانند و گروهی او را بسیار مدح و ستایش می‌کنند.[۲۲] اموی‌ها و زبیری‌ها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند. اتهاماتی چون ادعای «نبوت» برای خودش،[۲۳] ادعای «مهدویت» برای ابن حنفیه و تأسیس فرقه کیسانیه[۲۴] و شایع‌تر از همه نسبت دادن لقب «کذاب» به مختار است که اغلب این نسبت‌ها، بعد از مرگ مختار به او نسبت داده شده‌است.[۲۵]

بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساختهٔ دشمنان مختار از زبیریان و امویان که از او ضربه خوردند دانسته‌اند، که پس از مرگش به وی نسبت داده‌اند.[۲۶][۲۷][۲۸] برخی می‌گویند مختار در باطن برای تصاحب حکومت عراق قیام کرد.[۲۹].

مختار قاتلان حسین را «مثله» می‌کرد، اعضایشان را می‌برید[۳۰] و این کار حتی در جنگ با کفار ممنوع است.

سید جعفر شهیدی نیز در این باره آورده‌است:


... از نو قتل‌گاه، بلکه قتل‌گاه‌های دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایی بودند که دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.

امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابی‌عبیده ثقفی را می‌خوانیم، اگر سری به کتاب‌های حقوقی زده باشیم، ممکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فرزندی از فرزندان حسین (علیه‌السلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را به زمین دوختند و اسبان را روی آن گذراندند، چنانکه نوشته‌اند، تنها یکجا دویست و چهل و هشـت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما این داستان‌ها را می‌خوانیم و در آن نوعی قساوت می‌بینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره کردار پیشینیان درست نیست.


—سید جعفر شهیدی, پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه‌السلام)[۳۱]

توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مى‌گوید:«تنها برخورد قاطع و خونبارى که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.»[۳۲]

موضع فرزند حسین و محمد بن حنفیه

محمد بن حنفیه از مختار به صورت سربسته و مبهم حمایت کرد. او گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه». در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد.[۳۳]

علی بن حسین خطاب به محمد بن حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت; عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»[۳۴] در روایتی آمده‌است: هیچ زن هاشمیه‌ای بعد از شهادت حسین موهایش را شانه و خضاب نکرد تا زمانی که مختار سر ابن زیاد را برای فرزندش فرستاد.[۳۵] چون امام سر عبیدالله را دید، گفت دوزخ جای او باد! بعضی گفته‏اند علی بن حسین را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان ندیدند.[۳۶] و ابن عبدریه نوشته‌است: «سر عبیدالله را هنگامی نزد علی بن حسین آوردند که نیم‌روز بود و او ناهار می‏خورد. چون سر را دید گفت: سبحان‌الله، کسی فریفته دنیا نمی‏شود مگر آنکه حق نعمت خدا در گردنش نباشد وقتی سر پدرم را نزد ابن زیاد آوردند غذا می‌خورد.»[۳۷][۳۸] در نقلی دیگر آمده است که سر به سجده نهاد و فرمود: «حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت؛ خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید.»[۳۹] در روایتی دیگر محمد بن علی(نوه حسین) فرمود: «به مختار ناسزا نگویید چون او قاتلین ما را به سزای عمل ننگین آن‌ها نشاند و زن‌های بی‌شوهر ما را شوهر داد و در شرایط تنگدستی مختار ما را کمک کرد.»[۴۰]

آرامگاه مختار

پس از کشته‌شدن مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه سید مهدی بحرالعلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محراب‌های مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین‌تر از دیگر سرزمین‌های منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می‌کرد، پیرو دستور آیت‌الله بحرالعلوم زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر و خانه حضرت نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگی‌ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب‌ها بر روی خاک محراب‌های جدید ساخته شد همان‌گونه که اکنون هم نمایان است.

در زمان بررسی‌ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شده‌ای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راه‌رو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.[۴۱]

پس از یافتن قبر، محسن الحاج عبود شلاش ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن‌را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد،[۴۲] و برای قبر پنجره‌ای آهنین قرار داد و درب راه‌رو که در حجره‌ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی امیرکبیر، وقتی برای زیارت عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت. علامه امینی به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامه‌ای جالب برای مختار نقل می‌کند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کرده‌است، معلوم می‌شود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کرده‌است.[۴۳] ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجره‌ای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز می‌شود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشته‌اند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».[۴۴]

مجازات شوندگان

از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات شدند:[۴۵]

فرد جنایت کیفر
شمر فرمانده پیاده سوار لشگر یزید و سر حسین را از تن جداکرد گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند
خولی او سرحسین را بر نیزه زد و گوشه‌واره از گوش زنان کند[۴۶] کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد
ابن زیاد حاکم کوفه در جنگ موصل کشته شدوجـسـدش را بـه آتـش کشیدند[۴۷]
عمر بن سعد فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار مختار کفش خود را پوشید و صورت عمر سعد را زیر کفش خود قرار داد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند
شرجیل بن ذی الکلاع از پشت سر سیلی به حسین زده بود او را به آتش سوزاندند
حصین بن نمیر از فرماندهان گروه ‏تیرانداز به سپاه حسین در نزدیکی موصل کشته شد
نافع بن مالک کسی‌که آب را بر حسین بست
عمرو بن حجاج فرمانده جناح راست لشگر عمر بن‌سعد پس از فرار از دست مختاردر بیابانی از شدت تشنگی،درگذشت.
بشر بن خوط قاتل جعفر بن عقیل گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند.
بحدل بن سلیم انگشت حسین را برای انگشترش برید هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا درگذشت.
زید بن ورقاء با شمشیر، دست راست ‏عباس بن علی را از کار انداخت او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند
حکیم بن طفیل پس از قطع دست راست عباس، دست چپ عباس را از کار انداخت آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند خارپشت شد و به هلاکت رسید
سنان بن انس کسی‌که نیزه بر پشت حسین زد دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشـت کـه او را در دیـگ روغـن جـوشـان افـکـنـدنـد [۴۸][۴۹]
عبدالله بن اُسَید کسی‌که خیمه‌ها را آتش زد
مالک بن نسیر با شمشیر بر سر حسین زد دست و پای او را بریدندو به خود پیچید تا مرد
اسحاق بن حیوه پیراهن حسین را به سرقت برد و پوشید
حارث بن نوفل کسی‌که تازیانه به زینب زد
مرة بن منقذ قاتل علی اکبر اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدندو بعد تنش را در آتش سوزاندند
حرمله قاتل علی اصغر دست و پاى او را بریدند، سپس او را بآتش سوزاندند[۵۰]
اخنس بن مرثد از جمله ۱۰نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
اسحاق بن حیوه از جمله ۱۰نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
صالح بن وهب از جمله ۱۰نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب های تازه نعل، بر بدنشان تاختند
هانی بن ثبیت حضرمی از جمله ۱۰نفری که بر بدن حسین اسب تاختند با اسب های تازه نعل، بر بدنشان تاختند

اعتقاد مختار

مختار شیعه بود ولی امامت علی بن حسین قبول نداشت و معتقد بود که امامت باید از جناب محمد بن علی حنفی که برادر ناتنی حسین بود،ادامه بابد

سفر به بندر عباس

محمد تهامی نژاد پیشکسوت عرصه سینمای مستند ایران  از سفر به بندرعباس می گوید :


پانزدهم مهرماه ۸۸ به دعوت خوبیار سالاری و ادارۀ ارشاد اسلامی هرمزگان برای برگزاری کارگاه مستندسازی وارد بندرعباس شدم و یکسر به مهمانسرای ارشاد رفتم که بالاخانه ای روی پشت بام بود. شاخه های درخت  گاروم زنگی، که میوه ای گرمسیری مثل انبه دارد،  لبه ی پشت بام پهن شده بود. در آن سوی خیابان، فرهنگسرای طوبی قرار داشت که قرار بود عصر روز بعد کلاس در آن جا برگزار شود.ادامه مطلب را اینجا بخوانید

چشمهای مال تو

خوبیار سالاری با فیلم مستند چشمهایم مال تو در جشنواره فیلم آوا حضور دارد.

۱۳۹۲

....... خود غلط بود آنچه  می پنداشتیم

سیاورشن خانه دوم

بعد از فیلتر شدن سیاورشن بهترین وبلاگ هرمزگانی؛ اینک سیاورشن با خانه دوم بازگشته است .

------------------------------------------------------------------------------------------

همراه با یادداشتی از مجید جمشیدی درباره فیلم کشند قرمز

یادداشتی از شهاب آبروشن بر فیلم کشند قرمز

سیم زمخت جای نخ ظریف


الف – شروع فیلم کشند قرمز بیننده را مسحور خود می کند و در همان ابتدا نوید اثری را می دهد با تصاویری ناب که پشت هر کدام از پلانهای آن  می توان خاطره ای  را جست . خاطراتی که هر کدام از ما ، در خیابان ها  و ساختمان های رنگارنگ این شهر جا گذاشته ایم ، فیلمساز این بار  بر خلاف آثار گذشته خود دست به تجربه ای می زند که در گذشته فیلمسازی او کمتر دیده شده . چند روایت به ظاهر نا مرتبط که می توان در زیر لایه های آن به ارتباط و پیوستگی اش پی برد . این اتفاق به نوعی در فیلم قبلی برادران رضائی (( جنگ در همسایگی )) هم رخ داد . اما این بار پررنگ تر از سابق دستمایه کار جدیدشان قرار گرفت . تصاویر خوب محمود شهبازی هم مثل همیشه گیرا و زیباست . او تا توانسته چشمه هایی از توانائی خود را  به نمایش گذاشته ،  اگر چه توانائی او بر همگان پوشیده نیست  چه در پلانهای ثابت و چه در نماهای حرکتی اش . محمود شهبازی از آن دست تصویر بردارانی است که در بیشتر موارد تمیز پلانهای روی دستش از پلانهایی که با سه پایه گرفته کاری سخت و دشوار است .

تدوین نیز به جز چند مورد که در بخش دوم متن به آن اشاره می شود ،.......... ادامه مطلب را اینجا بخوانید

یادداشتی از مهندس محی الدین خطیب

نگاهی به فیلم کشند قرمز ساخته ایمان و احسان رضایی


فرصت رشد و شکوفایی تمیز شدن یک کشور به دستور یک ژنرال ، فرصت مهاجرت یک پلنگ به جمال احمد برای کم شدن غذایش به دست انسان ، فرصت رشد و شکوفایی یک شکارچی برای یک شکار ، فرصت رشد پنکه و کولر اوجنرال از گرمای زیاد ، فرصت رشد بازارها از پاهایی که دیگر به دریا نمیروند ، فرصت رشد یک پالایشگاه به جای یک روستا برای نفت و پول و ثروت ملی ، فرصت زیاد شدن انواع مارک ها و برندها ، از بین رفتن یک سینما برای شکل گیری بازارها. نقطه مشترک همه اتفاق ها همین فرصت رشد شکوفایی است. فرصت آلوده کردن دریا از طریق به آب دادن پس آبهای صنعتی و سرازیر شدن فاضلاب های شهری به دریا ها و شکل گیری پدیده ای به نام کشند قرمز ، فرصت رشد شاعر و ترانه سرایی به نام ابراهیم منصفی همان معبد هندو ها و در آخر فرصت شکل گیری یک رویا ، رویایی که در آن معبد هندوها تبدیل میشود به بازار هندی ها و فروشنده محبوب راوی که در آنجا جوراب هفتگی او را میفروشد.

این ها همه و همه داستان فیلم مستند کشند قرمز است که راوی آن را تعریف میکند . راوی ناآشنا آشنایی که بچه همین شهر است. فیلمی حاصل خلاقیت دو برادر است  که از سوژه مهمی چون پدیده کشند قرمز به جای جمع آوری تحقیقات و مصاحبه های خسته کننده( که حوصله مخاطب را سر میبرد ) در مورد چگونگی شکل گیری کشند به شباهت آن با همه اتفاق های پیرامون این دوران و این شهر پرداخته اند. اتفاق هایی همچون شکیل گیری بازار های متعدد و تغییر چهره شهر به یک بازار شلوغ ، بزرگ و مدرن. شهری مملو از چراغ های راهنمایی که همه به رنگ قرمز هستند (همچون کشند) و یوسف جمال شکارچی کارکشته که از بین همین چراغ ها و خیابان ها به دنبال پلنگ است و پلنگی که میابد همان تلویزیون است . تلویزیون نماد تکنولوژی و تغییر زندگی ، دشمن بزرگی که هیچ شکارچی و هنرمند و سینماگری به این راحتی حریف آن نمیشود. این یک حقیقت تلخ است.

......... ادامه مطلب را اینجا بخوانید

پکیدن پسامدرن وسط ابروهای بندرعباس

یادداشتی بر کشند قرمز ساخته‌ی برادران رضایی به قلم احمد کارگران


  شکل زندگی معاصر به خصوص در ناحیه ای مشخص چون بندرعباس عجین با ویژگی های خودش است، این ویژگی ها به سبب آنکه در مرحله ای از گذار قرار دارند گاهن با شاخصه های تعریف شده و جامع، سازگاری یا تناسبی ندارند به طور مثال هجمه ای که در تصاعد فیزیکی و محتوای فرهنگی این منطقه وجود دارد خاص اینجاست و نمی توان فی المثل آن را با ناحیه ی مرکزی یا حاشیه های دیگر ایران مقایسه کرد یا با آن مطابقت داد. این ویژگی ها تنها ویژگی اند نه می توان آن ها را مثبت شمرد و نه آن ها را منفی دانست، قاعده ای بر آن ها حاکم نیست تا در ترازوی سنجش قرار گیرند، این عدم معیار پذیری خصیصه ی ویژه ای است که محصول دنیای معاصر ماست و از آنجایی که  لگدهای مدرنیستی خیلی سریع بر شاکله ی این شهر  خورد فرصت جمع و جور کردن خود را یکسره از دست داد و حالا هر سه هیکل سنت و مدرن و پسا مدرن در شهر قدم می زنند، در هم آمیزی، هم زیستی و سازگاری این سه باعث بروز ویژگی هایی  مختص خودش شده است. این ویژگی ها بیشتر حکم"امر روزمره" را دارند. برای اندازه گیری این واقعیت به چه شیوه ای می توان اقدام کرد؟ آیا امکان انسجام در پرداختن به آن وجود دارد؟ آیا می شود دقیق و همه جانبه به آن پرداخت؟ فرم های منسجم و ساختار مدون، رویکرد های غالبی بوده اند که با توسل به آن ها چه در حوزه ی علوم انسانی و چه در مباحث هنری تعریف ویا بازنمود مسئله بوده اند حال آنکه خود مسئله در صورتی از اندازه گیری، مقیاس و شفافیت قرار ندارد می توان برای بازنمود یا استخراج هنری از آن به ساختاری متحد رسید؟ طبیعی است که  محتوایی آمیخته، درهم شونده و سیال که دارای لایه های مختلف و دیالکتیکی است به وضوح خروجی منسجم را نخواهد داشت. حال سوال اینجاست که رساترین و کاراترین فرم برای این امر چگونه فرمی است؟ چالش واقعی از این جا آغاز می شود در برخورد با امری که خود در مرحله ای از تجربه به مثابه ی حسی انتزاعی قرار دارد که بیشتر ادراکی شخصی و دیدی محیطی است که تعمق در آن سطحی است، "فرم متناسب، نوعی فرم نامتناسب یا کمتر مناسب است".


.........ادامه مطلب را اینجا بخوانید (سیاورشن)



کشند قرمز...... تلاقی و عصیان اسطوره ها (مطلبی از سارا رضائی)

هر چیزی ممکن است در یک اسطوره رخ دهد ؛ گویی زنجیره ی رویدادها در آن پیرو هیچ قاعده و منطقی نیست . (رولان بارت)

فیلم کشند قرمز مکانی برای جامعه شناسی جهانی صنعتی و برخورد با فضای تاریخی که ترانه آن را ساخته و امروز معشوق آن را روایت میکند و جهان دیگری که مارک ها و مارکت ها و براندها و تبلیغات، جایگزینی برای المان های تاریخ یک قوم که حال و امروز دچار تغییر در مسیر فرهنگی و سلیقه های نه تنها یک نسل بلکه همان قوم . کشند قرمز فضایی برای آشتی میان انسان و واقعیت است . انسانی که روزی از قدرت اسطوره برای زیست معنوی خود استفاده و امروز اسطوره برای وی کاربردی اجتماعی در قالب زندگی شهری و واقعیتی دارد که در این وضعیت پست مدرن به تصویر کشیده شده در این فیلم  اشیا و تصاویر و نشانه ها توسط تفاسیر اجتماعی تعریف می شوند(ویژگی وضعیت پست مدرن) 

کشند قرمز فیلمی که در آن اسطوره از کنج انزوای خویش بیرون می جهد برای تولدی دوباره در قالبهایی  متفاوت اما پذیرفته شده از سوی انسان امروز که تا پیش از این همه چیز را در قالب همیشگی اش میجستند  حتی عشق . و بنا به این گفته ی بارت باید به شکلی انتقادی محتوای هر اسطوره را سنجید و نیت اصلی ای را که فعالش میکند  بشناسیم . که در این فیلم هر اسطوره و قصه و خاطره ای برای خود دلیلی برای باز تعریف و روایتی متفاوت از آن دارد . انسان مدرن در این فیلم از حافظه ی قومی خود مدد میطلبد برای تعریف وضعیتی که در آن دچار آمده و اما این بار نگاهی نقادانه به تمام آنچه امروز رخ میدهد و فردا تبدیل به اسطوره ای هر چند نه تنها منفعل بلکه در زمان خود تاثیرگذار . و باز از نگاه بارت انسان مدرن با برخورد انتقادی با اساطیر، قدرت آن را مهار شدنی میداند همان گونه که در این فیلم این دو کارگردان مولف رابطه زندگی روزمره و  انسان مدرن را قابل درک نشان داده  و به همان خوبی به تصویر کشیده اند . به تصویر کشیدن سرخوردگی ها و شور سیاسی که در پلان مربوط به رضاشاه و انتخابات به تصویر کشیده شده.  به نظر آدورنو : جدیدترین ایدئولوژی های امروز چیزی نیستند جز شکل های دگرگون شده ی ایدئولوژی های کهن " و به بیان دیگر ایدئولوژی ها در جوامع امروزی همان نقش اسطوره در دنیای کهن را بازی میکنند .و این از زبان راوی در فیلم کشند قرمز همان خاصیتی ایست که اسطوره شهر ها ایفا میکنند و تا  وقتی از این شهر خارج نشده باشی فقط شهر میبینی که دیگر ما و اسطوره ها از در صمیمیت و هم نشینی با یکدیگر در می آییم همان طور که حضور گام های یک اسطوره و  نجات دهنده ی کودکی در گهواره که به توسط پلنگ دزدیده میشد در واقع نجات دهنده ی نسل بعد از خود، مسئولیتی که باز هم نیاز جامعه بر شانه های یک اسطوره می نهد و حضور گام های یک اسطوره و نجات دهنده ی نسل جدید در شهر در شب هایی که شهر شادی ها و نگرانی ها و پیش بینی های سیاسی و انتخاب اسطوره ای دیگر برای همان نسلی که روزی اسطوره رنج او را به دوش کشیده در واقع اسطوره ها رقبای خود را نظاره می کنند . . شهر عرصه ی رقابت اسطوره هاست .   و این که باز هم از نگاه بارت ذهنیت جوامع  امروز قدرت عجیبی  در ساختن اسطوره از رویدادهای روزمره و سیاسی و اجتماعی و . . . دارد . " با این تفاوت که اسطوره های امروز عمری کوتاه مدت و  سرنوشتی معلق و در انتظار برای تولدی دوباره در زمان و مکان و وضعیتی نه چندان مشابه با آن . .  همانگونه که در کشند قرمز با بروز پدیده ی کشند و تعریف قصه ی یوسف جمال از زبان معشوق راوی، باز هم ما در لباس غواصی آن هم غواص به عنوان انتخابی به جا توسط دو کارگردان و نویسنده برای نجات یک شهر از پدیده ای مربوط به دریاست . دریا که معاش و معنویت یک قوم است ، ما در لباس غواصی باز هم همان اسطوره و قهرمان به عنوان سمبلی از نجات دهندگی یعنی یوسف جمال را میبینیم . در این فیلم و در این وضعیت به تصویر کشیده شده اسطوره ها به حضور یکدیگر احترام می گذارند همان طور که یوسف جمال در پشت چراغ قرمز می ایستد و منتظر سبز شدن و پیش رفتن به سوی آینده ای است که انقلاب تکنولوژیک و قراردادهای شهرنشینی و اسطوره های بعد از خود آن را بنا نهاده  با این تفاوت که یوسف جمال دیگر قرار نیست پلنگی را شکار کند و منجی نسل آینده باشد بلکه اسطوره ی امروز خود تعیین کننده ی علائق و سلائق نسل خود است و همین نسل شاید خود تعیین کننده و نجات دهندگان خود را می سازد و شاید خود نیز اسطوره است . . . تلاش در ناامیدی . . . و در اینجا قهرمان عنصری از شخصیت خود را قربانی میکند . . با شلیک یکی از اعضای گروه ما به پلان پلنگ صورتی در تلویزیون شهری میرسیم . . .آنچه که امروز یک نسل را می رباید نه مانند دیروز یک پلنگ بلکه شرایطی ست از تبار پلنگ صورتی ها . و این جاست همان درگیری حس نوستالژیک ما با امروز و پیش از خود و خیلی پیش تر از خود که در قالب داستان و سینه به سینه آن هم از قصه های پدربزرگ به ما رسیده با حنا و پسر شجاع و پلنگ صورتی و در فیلم کشند قرمز تلاقی اینها با حضور عصیان گر با کاربردی نمادین و متفاوت تر یوسف جمال چه در لباس شکارچی چه در لباس غواصی و چه ، کسی که برای دخترش کارتون پلنگ صورتی میخرد . .

 شخصیت دیگر  این فیلم که  حضور غیر عینی اما ملموس تر دارد خود راوی است . صدای خسته ی راوی است که شیوه و نوع دیگری از برقراری ارتباط با معشوق در فضاها و زمان های متعدد و متفاوت  را برای ما بیان میکند . راوی لحنی فرو برنده در عمق نیازهای یک انسان به عشق را به گونه ای  پر از فاصله با معشوق بیان میکند . فاصله ای که با قصه های معشوق گویا قرار است پر شود اما نه تنها به سرانجام نمیرساند مخاطب را بل خود راوی را نیز به دنیای دور از دسترس تر و گاه ذهنیتی آشنا میکشاند و قصه های غریب او حکایت از قهرمانی که هست اما دیگر نیست . از کشند میگوید که حالا شده دلیل آدما برای آمدن به دنیای تجاری و جذاب خاصیت شهر نشینی که از همه طرف مدرنیزه آن را تحدید و تعریف میکند. پدیده ی کشند اگر جان شهر را در حاشیه ای  گرفته اما در مرکزیت آن به مارکت ها  جان بخشیده . . پاها . . پیش تر  ما رو به دریا میکشوندن اما حالا دریا خودشو به اینجا آوورده . . و راوی خود حالا دیگر اعتراف میکند که اشیا و مارک های تجاری روح دارند و سخن از دنیای درون آن ها میگویند . روای به دنبال آرامش است در معشوقی که پشت دخل در پر رفت و آمد ترین و شلوغ ترین نقطه  شهر ایستاده و کشند قرمز که دلیلی شده برای دیدار معشوق حالا در وسط پیشانی اوست . تشبیه معشوق به ساحل آرام بخش سورو جایی که تمام شهر آرامش خود را باز میابند و آیا باز میابند . . .؟  و همزیستی اسطوره ها جایی به اوج میرسد که تیتراژ فیلمی از حسن بنی هاشمی باز هم حسی نه فراموش شده و نه سرخورده بلکه در انتظار تلنگری برای تاثیری دوباره آن هم در مکانی منحصر به فرد که به گفته راوی  منحصرش مربوط به فردی است به نام ابراهیم منصفی که ذات ترانه و آواز است و عشق هایی که در این مکان راوی دوباره در تلاشی نه چندان امیدوارانه معشوق باستانی را تعریفی دوباره میکند  جایی برای عصیان و  شکستن بت ها  که در هم شکستگی بت وارگی هنر در وضعیت پست مدرن با بیان حکایت مرد شیکارپوری هندوستان مرگ دوباره و چندباره که راوی را در انتظار و بی جواب وا میگذارد . .

پست مدرنیست قوی که در این فیلم به چشم میخورد دلیلش استفاده از این سبک کیج به معنای مثبتش در مدیوم و رسانه ی سینماست آن هم گونه ی مستندش و دیگر اینکه بنا به گفته ی گلن وارد هر هنری که بر اساس رسانه باشد ظرفیت و توانایی نقادانه تری دارد .

فیلم کشند قرمز زبان دنیایی منقلب از تکنولوژی و زبان بحران دیجیتالیزه را می شناسد درک این دو کارگردان از پیرامون خویش برای به تصویر کشیدن آنچه میبینند و می اندیشند و آن را منعطف به تصویر کشیده و به آن نگاهی نقادانه دارند هر چند که ما را مسحور این رسانه یعنی سینما به این سبک و شیوه ی فیلم سازی میکند . فیلم کشند قرمز فیلمی ست که برای مخاطب امروز به معنای انسانی که به آنچه رخ می دهد به دیده ی تردید می نگردد ساخته شده . فیلمی که  به اندیشه و شناخت مخاطب احترام گذارده. فیلمی که مخاطب در آن مردد است پیرامونش را بپذیرد یا آنگونه که می خواهد تغییرش دهد .

 

واما . . .

فیلم کشند قرمز دارای ساختار منسجم از لحاظ بصری برای القای معانی و دغدغه های این دو کارگردان در قالب تصویر است . فیلم پکیجی از ذهنیات و درگیری های دنیای انسان امروز و شهریت و حضور گذشته در قالب اسطوره های بیان شده از زبان تصویر و راوی است .

از آنجا که سینما هنری گروهی برای نمایش برای مخاطبانی عظیم و گسترده است ابتدا تحلیل کارگردانی این فیلم . . .

 برادران رضایی این دو کارگردان این فیلم  به معنایdirectory))مدیریت و بیرون کشیدن فضای مورد نظر از دل داشته ها چه از لحاظ مفاهیم نهفته در دل داستان و چه ماتریال های فیزیکی تصویربرداری شده برای بیان اهداف و  مقاصدو حرفی که میخواهند بگویند  سود جسته و بهترین ها را روایت و به تصویر کشیده اند انتخاب هوشمندانه از لوکیشن ها و المان های شهری و شخصیت ها و کاراکترهای انتخاب شده در چهره ها و حس های متفاوتی که انتظارات ببیننده را از آن کارکترها برآورده میکنند به خوبی نمایش داده شده است هر چند که ایهام و دوگانگی نهفته در این فیلم چه از لحاظ مفهومی و چه از لحاظ بصری قابل تامل و از ویژگی های این فیلم و  سبک این دو کارگردان در کشند قرمز است که همان گونه اشاره شد از ویژگی پست مدرنیسم قوی مشهود در این اثر است . همین جا جا دارد از تولید خوب  این فیلم سخنی به میان آید که میشود  آن را ردیف خود پیشرو دانست  و در سینمای هرمزگان نمیتوان تولید این چنین فیلمی را نادیده گرفت هر چند که در حق نمایش و اکران عمومی آن که مرحله دیگر تاثیر گذاری هر فیلمی دانست بسی . . . که باز هم شیوه ی دیده شدن آن هم در نوع خود تاثیر گذاریش کمتر از آن نیست .


زبان سینما تصویر است . . .

حساسیت ویژه ای که  در انتخاب کادر و قاب بندی و انتخاب زوایای نوری در این فیلم نشان داده شده در راستای انتقال فضاهای متفاوت چه از لحاظ حسی و چه از لحاظ بصری به خوبی مشهود است.  قرار گرفتن این اکیپ متخصص ایمان و احسان رضایی به عنوان کارگردان و محمود شبازی تصویربردار این فیلم در کنار یکدیگر در طراحی حرکت و قاب بندی  و ارائه تصاویری جذاب و پر محتوا قطعا به نیاز مخاطب پاسخ داده شده است. ایجاد فضای دراماتیک توسط رنگهایی که در لباس و گریم بازیگران تا انتخاب آکسسوار در کنار نورپردازی خود گویای تسلط این دو کارگردان  بر هنر و تخصصشان است .

 

تدوین فرصتی برای کارگردانی دوباره  . . .

ذات سینما تصویر است و عکاسی مادر تدوین . تدوین یعنی انتخاب .انتخابی نه میان بد و بدتر بلکه انتخابی میان خوب و خیلی خوب تر و همین مسئولیت یک تدوینگر را دوچندان میکند . تدوینگر اگر عکاس خوبی باشد میتواند کادر و قاب خوب را تشخیص دهند از آنجا که تدوینگر یک پلان را با در نظر گرفتن اقتضای دراماتیک و در راستای پیشبرد داستان و به سرانجام رسانیدن مفاهیم در  کنار یکدیگر انتخاب میکند . انتخاب این تصاویر توسط ایمان رضایی تدوینگر این فیلم نوعی انسجام در ایدئولوژی و نگاه کارگردانان این اثر در بازنمایی یک فضای پست مدرن داستانی و بصری در کنار دیگر المان های این سبک مستند سازی که با فضاسازی  ای که بار ظریفی را انتخاب موسیقی فیلم برای القا و انتقال داستان و روایت و حس درونی هر سکانس ایجاد کرده و برقراری ارتباط را برای مخاطب با این اثر بسی لذت بخش و برانگیزاننده و حتی اشتیاقی دوباره برای دوباره دیدن و دوباره شنیدن این فیلم می آفریند .

 

علاوه بر آنچه معمولا گفته می شود همواره گوینده ای نیز در کار است . . .

و اما روایت . .  راوی . .  نویسنده . . متن  و  قصه

سینمای مستند داستان گو  . . روایتی منسجم از دغدغه های این دو کارگردان و نویسنده اثر با لحن تاثیر گذار راوی و زبانی اعتراف گونه . . راوی لایه لایه های درونیات و نوشته خود را صادقانه پرس و جو میکند در بستری از حکایات و قصه ها و تصاویر و شاید دلیل دیگر چندباره دیده شدن این فیلم تلفیق این سبک فیلمسازی توسط ایمان و احسان رضایی با زبان ساده اما شاعرانه نویسنده که خود نیز گفتار متن را به عهده دارد که در پی توصیف شاعرانه  نیز از آنچه میبیند و می اندیشدد از خستگی ها و نایافته . . 

تولید و صنعت سینما . . .

با دیدن این فیلم انتظارات مخاطب هم از این دو فیلم ساز و هم سطح فیلمسازی در منقطه بالا می رود و بیشتر میشود و دیگر اینکه مخاطب و ببینده فیلم کشند قرمز در انتظار دیدن یک فیلم بلند از این دو کارگردان پس از این به سر میبرند همان حسی که در زمان دیدن فیلم کشند داشتم فیلمی که دوست نداشتم تمام بشود و شاید به همین خاطر هفت بار آن را دیدم . فیلمی که هم از نظر پروداکشن و هم از لحاظ متن گنجایش و ظرفیت یک فیلم بلند را دارا بود . تولید این فیلم فراتر از سطح فیلمسازی در ردیف خود است .



پ.ن: عکسها از: روح اله بلوچی

نقد و تحلیل ابوذر نوروزی نژاد از فیلم کشند قرمز

 

برادران رضایی پس از ساخت چند فیلم کوتاه حال با کشند قرمز بار دیگر آمده‌اند...

او در زیر آب‌های عمیق به خواب رفته است. هیچ چیزی از وجودش محو نخواهد شد. فقط در دریا تغییر شکل می‌دهد به چیز عجیب‌تری...

فیلم نیمه مستندی که کشند قرمز را بهانه می‌کند برای روایت‌های در هم تنیده که گویا روزگار از چشم فیلم‌سازان است. کشند قرمز، بازار، افسانه‌ی یوسف جمال، تبعید رضا شاه، پشت شهر و بازار ماهی فروشان، انتخابات ریاست جمهوری، معبد هندوها، ابراهیم منصفی، محله جمال احمد، خونسرخ، زن راهب و معشوق راوی که فروشنده‌ای ست در بازار... تمام این ها در زمان بیش از 30 دقیقه در کنار هم ریسیده شده اند. روایت هایی که همه بهانه ای هستند برای یکدیگر. نگاه نوستالوژیک فیلمسازان در متن فیلم هویداست. گرچه تلاش می کنند با رفت و برگشت در گذشته و حال حد تعادلی را ارایه کنند. اما گویا  ضمیر .........

 

...........ادامه مطلب را اینجا بخوانید (سیاورشن)


پ.ن : طراحی لوگو: ابوذر نورزی نژاد

نقد بررسی مجازی فیلم کشند قرمز

از همه دوستان عزیز که لطف کردند و فیلم کشند قرمز را دیدند خواهش می کنیم  نظرات ارزشمندشان را در همین مکان به ما منتقل کنند تا چراغ راهی باشد برای کارهای بعدی . و همچنین خواهشمندیم از دوستان وبلاگ نویس؛ که اگر مطلبی در ارتباط با این فیلم در وبلاگشان می نویسند ما راهم مطلع کنند و یا لینک مطلب را کامنت کنند تا لینک شود و دیگر عزیزان نیزبتوانند این  مطالب را بخوانند. 

با تشکر: ایمان و احسان رضائی


+مطلب محمد ذاکری در مورد فیلم کشند قرمز را اینجا بخوانید .(لاتیدان)

+مطلب یداله شهرجو در مورد فیلم کشند قرمز را اینجا بخوانید .(هرمزنو)