گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

همنوایی شبانه ارکستر چوبها

این نام کتابی ست از رضا قاسمی یکی از نویسندگان با سابقه کشور که دستی هم بر نمایشنامه نویسی دارد و همچنین موسیقی . این کتاب را سالهاپیش به پیشنهاد مسعود رحمتی( وقتی ازو خواستم چند کتاب خوب را معرفی کند و یا اگر درست خاطرم باشد درمورد اینکه  کتاب * من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم *یک داستان پست مدرن است که در مخالفت گفت نه اینطور نیست و من گفتم پس چه کتابی این قابلیت را دارد و این کتاب را پیشنهاد کرد )  خریدم و تازه موفق به خواندنش شدم ! خوانش کتاب کمی برایم دشوار بود .دشوار بود چون  اساسا دنیای نویسنده را دوست نداشتم ! اما کتاب قابل تاملیست . و همچنین از آثار صادق هدایت و کافکا و مارکز میشود گفت  در ساختن جهان کتابش الهام گرفته بود. که این موضوع بشدت پس از خواندن چند صفحه ای  خودش را نشان میداد . به هر حال این کتاب

برنده ی جایزه ی بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ بنیاد گلشیری 

رمان تحسین شده ی سال ۱۳۸۰ جایزه ی مهرگان ادب 

برنده ی بهترین رمان سال ۱۳۸۰ منتقدین مطبوعات بوده است .

 در بخشهایی ازین کتاب اینگونه نوشته شده :


تاریخچه ‏ی اختراع زن مدرن ایرانی بی شباهت به تاریخچه‏ ی اختراع اتومبیل نیست. با این تفاوت که اتومبیل کالسکه ‏ای بود که اول محتوایش عوض شده بود (یعنی اسب‏هایش را برداشته به جای آن موتور گذاشته بودند) و بعد کم‏ کم شکلش متناسب این محتوا شده بود و زن مدرن ایرانی اول شکلش عوض شده بود و بعد، که به دنبال محتوای مناسبی افتاده بود، کار بیخ پیدا کرده بود. (اختراع زن سنتی هم، که بعدها به همین شیوه صورت گرفت، کارش بیخ کمتری پیدا نکرد). این طور بود که هرکس، به تناسب امکانات و ذائقه‏ ی شخصی، از ذهنیت زن سنتی و مطالبات زن مدرن ترکیبی ساخته بود که دامنه‏ ی تغییراتش، گاه، از چادر بود تا مینی‏ژوپ. می‏خواست در همه‏ ی تصمیم‏ها شریک باشد اما همه‏ ی مسوولیت‏ها را از مردش می‏خواست. می‏خواست شخصیتش در نظر دیگران جلوه کند نه جنسیتش اما با جاذبه ‏های زنانه ‏اش به میدان می‏آمد. مینی‏ژوپ می‏پوشید تا پاهایش را به نمایش بگذارد اما، اگر کسی به او چیزی می‏گفت، از بی‏چشم‏ورویی مردم شکایت می‏کرد. طالب شرکت پایاپای مرد در امور خانه بود اما در همان حال مردی را که به این اشتراک تن می‏داد ضعیف و بی‏شخصیت قلمداد می‏کرد. خواستار اظهار نظر در مباحث جدی بود اما برای داشتن یک نقطه ‏نظر جدی کوششی نمی‏کرد. از زندگی زناشویی‏ اش ناراضی بود اما نه شهامت جدا شدن داشت، نه خیانت. به برابری جنسی و ارضای متقابل اعتقاد داشت اما، وقتی کار به جدایی می‏کشید، به جوانی‏اش که بی‏خود و بی‏جهت پای دیگری حرام شده بود تاسف می‏خورد.

{صفحه 90 کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها نوشته رضا قاسمی نشر نلیوفر 1384 چاپ ششم }

نظرات 1 + ارسال نظر
سایه پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 00:35

این کتاب ومن 3سال پیش خوندم دقیق منو یاد بوف کور صادق هدایت انداخت... منم دنیای نویسنده رو دوست ندارم کلن دنیای پست مدرن ودوست ندارم!...ولی نویسنده تبحر خاصی در غرق کردن مخاطب تو داستانش داره عجیب دلت میخواد یه کله تا تهش بری....یه پیشنهاد:درباره کتاب برباد رفته ترجمه ی شبنم کیان هم بنویسین...بهترین رمانی که تو عمرم خوندم...

سلام مرسی از پیشنهاد شما ، حتمن این کتاب رو پیدا می کنم می خونم و نظرم رو می نویسم . سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد